ادامه مطلب...
یکی از علل گرایش به مادیگرایی در غرب نارسایی مفاهیم کلیسایی از نظر حقوق سیاسی است، اربابان کلیسا در اروپا نوعی پیوند غیر واقعی میان اعتقاد به خدا از یک طرف و سلب حقوق سیاسی مردم و تثبیت حکومتهای استبدادی از طرف دیگر برقرار کردند. در نتیجه چنین فرض شد که یا باید خدا را بپذیریم و حق حکومت را از طرف او تفویض شده به افراد معینی که هیچ نوع امتیاز روشنی ندارند تلقی کنیم و یا خدا را انکار کنیم تا بتوانیم خود را صاحب حق بدانیم! در مرحلهای که استبدادها و اختناقها در اروپا به اوج خود رسیده بود و مردم تشنه این اندیشه بودند که حق حاکمیت از آن مردم است و کلیسا و یا طرفداران آن این فکر را عرضه کردند که مردم در زمینه حکومت فقط تکلیف و وظیفه دارند نه حق! همین فکر کافی بود که تشنگان آزادی و دموکراسی و حکومت را بر ضد کلیسا بلکه بر ضد دین و خدا به طور کلی برانگیزد. چنانچه ملاحظه میشود در این دیدگاه مسئولیت در مقابل خدا موجب سلب مسئولیت در مقابل مردم فرض شده است مکلّف و موظّف بودن در برابر خداوند کافی دانسته شده است برای اینکه مردم هیچ حقی نداشته باشند و عدالت همان باشد که حکمران انجام میدهد و ظلم برای او مفهوم و معنی نداشته باشد. آنچه در این دیدگاهها وجود ندارد این است که اعتقاد وایمان به خداوند پشتوانه عدالت و حقوق مردم تلقی شود، منطق نهج البلاغه در باب حق و عدالت بر این اساس است که ایمان به خداوند نه تنها زیر بنای اندیشه عدالت و حقوق ذاتی مردم است و تنها با اصل قبول وجود خداوند است که میتوان وجود حقوق ذاتی و عدالت واقعی را به عنوان دو حقیقت مستقل از فرضیهها و قراردادها پذیرفت، بلکه بهترین ضامن اجرای آنهاست. امام علی(ع) در این مورد چنین میفرماید:
«خداوند برای من به موجب اینکه ولیّ امر و حکمران شما هستم حقی بر شما قرار داده است و برای شما نیز بر من همان اندازه حق است که از من بر شما، همانا حق وسیعتر چیزهاست که وصف آن گویند و مجال آن تنگ است برای عمل کردن و انصاف دادن ـ رفتن خط راست باریک، سخت است و تنگ ـ حق به سود کسی جریان مییابد مگر آنکه به زیان او نیز جاری گردد و حقی از دیگران بر عهدهاش ثابت میشود ـ همینطور ـ حقی بر زیان کسی جاری نمیشود مگر اینکه به سود او نیز جاری میگردد .چنانچه ملاحظه میشود در این بیان همه سخن از خدا، حق و وظیفه است اما نه به این شکل که خداوند به بعضی از افراد مردم فقط حق اعطا فرموده است و آنان را تنها در برابر خود مسئول قرار داده است و برخی دیگر را از حقوق محروم کرده است و آنان را در مقابل خود و صاحبان حقوق بیحد و مرز مسئول قرار داده است و در نتیجه عدالت و ظلم میان حاکم و محکوم مفهوم نداشته باشد. امام امیرالمؤمنین(ع) براساس اصل فوق در ادامه همان خطبه میفرماید :« با من آن سان که با ستمگران سخن میگویند سخن نگویید، القاب پر طمطراق برایم به کار نبرید، آن ملاحظه کاریها و موافقتهای مصلحتی که در برابر مستبدان اظهار میدارند در برابر من اظهار مدارید، با من به سبک سازشکاری معاشرت نکنید، گمان مبرید که اگر به حق سخنی به من گفته شود بر من سنگین آید، عمل به حق و عدالت بر او سنگینتر است بنابراین از سخن حق یا نظر عادلانه خودداری نکنید.»