توجه به سلسله مراتب در مسؤولیتها
یکی از اصول حاکم بر مدیریت اسلامی این است که مسؤولِ مافوق در عملکرد مدیران و کارمندانِ سطوح پایینتر مشارکت دارد و باید جوابگوی تخلفات آنان باشد. نشانه تأکید بر این اصل، آن است که امیرمؤمنان(ع) بر مدیران و کارگزاران خود نظارت بسیار دقیقی داشته است و در موارد مختلف از نهجالبلاغه، در باب گزارش از عملکرد مدیران خود میفرماید: «مأموران من درباره عملکرد تو گزارش آوردهاند»، یا «گزارشهای مردمی دریافت شده است». حضرت بر اساس این گزارشها، گاهی از تخلفِ مدیر مطمئن شده و نامهای عتابآمیز به او نوشتهاند و در موارد دیگر که احتمال خطا بوده است، به مدیران هشدار دادهاند. برای مثال حضرت در این خصوص به عبدالله بن عباس(عامل بصره)، که شخصیت برجستهای بود، مینویسد:به من خبر دادهاند با تمیمیان درشتی کردهای و به آنان خشن سخن گفتهای!... پس، ابوالعباس! خدایت رحمت کند، در آنچه بر زبان و دست تو جاری گردد، خوب باشد یا بد، کار به مدارا کن که من و تو در آن شریک خواهیم بود.
بنابراین در عین حال که مسؤولیت به صورت سلسله مراتبی توزیع شده است، ولی مسؤولان فرادست نیز در قبال عملکرد فرودستان سهیماند و در صورت کوتاهی مورد بازخواست قرار میگیرند.
حضرت در خصوص سلسله مراتبی بودن مدیریت، خطاب به مالک اشتر میفرماید :... از عفو و گذشت خود آن مقدار به آنان عطا کن که دوست داری خداوند از عفوش به تو عنایت کند، زیرا تو مافوق آنها و پیشوایت ما فوق تو، و خداوند مافوق کسی است که تو را زمامدار قرار داده است.
عمران و آبادانی کشور
نگرش جامع به مدیریت، یکی از نگرشهای اساسی است؛ به این معنا که مدیر ـ به خصوص در مدیریت کلان باید علاووه بر توسعه و آبادانی دنیای مردم به امور معنوی و فرهنگی آنان نیز توجه داشته باشد.حضرت در این خصوص میفرماید: مردم! مرا بر شما حقی و شما را بر من حقی است: بر من است که خیرخواهی خود را از شما دریغ ندارم، حقی را که از بیتالمال دارید بگزارم، شما را تعلیم دهم تا نادان نمانید، و آداب آموزم تا بدانید.
علی(ع) در عهدنامه مالک اشتر، در بیان وظایف زمامدار، هردو بُعد معنوی و دنیوی را مطرح کردهاند:این عهدی است که به مالک سپردم، هنگامی که او را بر مصر گماشتم، و او را بر چهار مسؤولیت موظف کردم: تا مالیاتهای آن سرزمین را جمعآوری کند؛ با دشمنان آن کشور بجنگد؛ به اصلاح اهل آن همت گمارد؛ و به عمران و آبادی آن مناطق بپردازد.
بدینترتیب حضرت همه این وظایف را بر عهده مدیر و حاکم میگذارد. البته هنگامی که مدیریتها تقسیم شوند، اوضاع اندکی متفاوت میشود، ولی روح داستان این است که مدیریت در نظام اسلامی و با نگاه علی(ع) مدیریتی است که فرد نمیتواند بگوید من فقط به عمران و آبادانی میپردازم و به بُعد فرهنگی و معنوی و اخلاقی کاری ندارم یا به عکس. ممکن است بر اثر تقسیم مسؤولیتها، این وظایف تقسیم شود، امّا در هر حال نگرشِ مدیرِ اسلامی، نگرشی ترکیبی از «آبادی معنوی و دنیوی» است.
امام علی(ع) خطاب به مالک اشتر در باب آبادانی دنیوی میفرمایند : ... کوشش تو در آبادی زمین بیش از کوشش در جمعآوری مالیات باشد؛ زیرا مالیات جز با آبادانی به دست نمیآید، و آن کس که بخواهد مالیات را بدون آبادانی مطالبه کند، شهرها را خراب، و بندگان خدا را نابود میسازد، و حکومتش بیش از مدّت کمی دوام نخواهد داشت.
حقوق و وظایف متقابل
نگرش انسان به مدیریت و مسؤولیت، بر حقوق و وظایف متقابل مبتنی است. از افتخارات روش حکومتی و مدیریتی امام، ذکر شده در نهجالبلاغه ـ که الگویی بسیار زنده و پاسخگوی نیازهای انسان در گذر زمان است ـ نگاه حق و وظیفه متقابل است. امیرمؤمنان(ع) در موارد مختلف به این حقوق و وظایف متقابل اشاره کرده است:کسی را حقی نیست جز آنکه بر او نیز حقی است؛ و بر او حقی نیست جز آنکه او را حقی بر دیگری است.
بدینمعنا، حق چنان است که به نفع کسی نخواهد بود مگر آنکه به گونهای به زیان وی نیز خواهد بود و حق به زیان وی جاری نخواهد شد جز آنکه در مواردی دیگر به سود او تمام میشود. حضرت سپس بر این نکته تأکید میورزد که حتی خداوند هم، که صاحب حق مطلق است، با عنایت و لطف خود برای دیگران نسبت به خود، حق متقابل مقرر داشته است: و اگر کسی را حقی بُوَد که حقی بر او نَبُوَد، خدای سبحان است نه دیگری از آفریدگان؛ چه، او را توانایی بر بندگان است و عدالت او نمایان است در هر چیز که گونه گون قضای او بر آن روان است.لیکن خدا حق خود را بر بندگان، اطاعت خویش قرار داده و پاداش آنان را در اطاعت، دو چندان یا بیشتر نهاده، از درِ بخشندگی که او راست و افزون دهی که وی را سزاست.
ایشان در مورد حق متقابل شهروندان و مسؤولان میفرمایند: همانا خداوند بر شما برای من حقی قرار داده، چون حکمرانی شما را به عهدهام نهاد؛ و شما را نیز حق است بر من، همانند حقّ من که بر گردن شماست.امام(ع) در ادامه این خطبه ـ که در جنگ صفین ایراد کرده است ـ بر اهمیت و منزلت برتر حق متقابل مسؤولان و مردم تأکید میکند و کاربست آن را مایه عزت و اعتلای جامعه میداند: بزرگترین حقها که خدا واجب کرده است، حقّ والی بر رعیت است و حق رعیت بر والی، که خدای سبحان آن را واجب نمود، و حق هر یک را بر عهده دیگری واگذار فرمود، و آن را موجب برقراری پیوند آنان و ارجمندی دین ایشان کرد. پس حال رعیت نیکو نگردد جز آنکه والیان نیکو رفتار باشند؛ و والیان نیکو رفتار نگردند، جز آنگاه که رعیت درستکار باشند. پس چون رعیت حقِ والی را بگزارد، و والی حق رعیت را به جای آرد، حق میان آنان بزرگمقدار شود. و راههای دین پدیدار و نشانههای عدالت برجا و سنت چنانکه باید، اجرا. پس کار زمانه آراسته گردد و طمع در پایداری دولت پیوسته و چشم آز دشمنان بسته و اگر رعیت بر والی چیره شود یا والی بر رعیت ستم کند، اختلاف کلمه پدیدار گردد، و نشانههای جور آشکار، و تبهکاری در دین بسیار. راه گشاده سنّت را رها کنند، کار از روی هوا کنند،و احکام فرو گذار شود و بیماری جانها بسیار، و بیمی نکنند که حقی بزرگ فرو نهاده شود یا باطلی سترگ انجام داده. آنگاه نیکان خوار شوند و بدکاران بزرگ مقدار.