حکومت برای اجرای عدالت
امام(ع) همانند هر انسان الهی و مرد ربانی حکومت و زعامت جامعه را به عنوان یک پست و مقام دنیوی که مایه فخر باشد و حس جاهطلبی بشر را اشباع کند و به عنوان هدف زندگی، سخت تحقیر میکند و آن را بسیار بیارزش میشمارد، آن را مانند دیگر مظاهر مادی دنیا از استخوان خوکی که در دست انسان خورهای باشد بیمقدارتر میشمارد، اما همین حکومت و زعامت را در مسیر اصلی و واقعیش یعنی به عنوان وسیلهای برای پیاده کردن عدالت و احقاق حق و خدمت به جامعه فوق العاده مهم میشمارد و مانع دست یافتن حریف و رقیب فرصت طلب میگردد و از شمشیر زدن برای حفظ و نگهداریش از دستبرد چپاولگران دریغ نمیورزد. ابن عباس در زمان خلافت علی(ع) بر آن حضرت وارد شد در حالی که امام(ع) با دست خودش کفش کهنه خویش را پینه میزد از ابن عباس پرسید قیمت این کفش چقدر است؟ ابن عباس گفت ارزشی ندارد، امام فرمود ارزش همین لنگه کفش کهنه در نظر من از حکومت و امارت بر شما بیشتر است جز اینکه بوسیله آن عدالت را پیاده کرده و حقی را به صاحبش برسانم یا باطلی را از میان بردارم.
پس از نظر نهج البلاغه آن اصلی که میتواند تعادل جامعه را حفظ کند و همه را راضی نگهدارد و پیکره اجتماع را سالم ساخته و به روح جامعه آرامش بخشد حکومتی است که عدالت را سرلوحه خود قرار دهد، زیرا ظلم و جور قادر نیست حتی روح خود ستمگر و روح آن کسی را که به نفع او ستمگری میشود، راضی و آرام نگهدارد تا چه رسد به ستمدیدگان و پایمال شدگان حق. در مقابل، عدالت بزرگ راهی است عمومی که همه را میتواند در خود بگنجاند. و بدون مشکلی عبور دهد امّا ظلم و جور کوره راهی است که حتی فرد ستمگر را به مقصد نمیرساند.
همانطور که در تاریخ آمده است خلیفه سوم بخش عظیمی از اموال عمومی مسلمانان را در دوره خلافت خود تیول خویشاوندان و نزدیکانش قرار داد امّا همینکه علی(ع) حکومت و زمام امور را بعد از وی به دست گرفت به عنوان یک حاکم، وظیفه خود میدانست عدالت را پیاده کند و لذا میفرماید: «به خدا قسم، اگر با آن اموال، برای خودشان زن گرفته باشند و یا کنیزکان خریده باشند باز هم آن را به بیت المال و خزانه عمومی مسلمانان برمیگردانم زیرا: «فانّ فی العدل سعةً و من ضاق علیه العدل فالجورُ علیه اضیق» همانا در عدالت گنجایش و وسعت خاصی است که میتواند همه را در بر گیرد و در خود جای دهد و آن کس که بیمار است و اندامش نامناسب شده ـ در عدالت نمیگنجد ـ باید بداند
که جایگاه ظلم و جور بر وی تنگتر است» امام(ع) به قدری عدالت را مهم و مراعات آن را وظیفه حاکم دانسته که کوچکترین ملاحظه کاری در مورد آن را نمیپذیرد و هرگز عدالت را فدای مصلحت نمیکند.
تبعیض و دوختن دهنها با لقمههای بزرگ همواره ابزار لازم سیاست قلمداد شده است امّا بعد از خلیفه سوم مردی زمامدار و کشتی سیاست را ناخدا شده است که دشمن این ابزار است، هدفش مبارزه با این نوع سیاست بازی است. طبعا از همان روز اول انسانهای متوقع یعنی همان مردان و رجال سیاست، رنجیده خاطر شده و در نتیجه مشغول خرابکاری شدند و درد سرهایی فراهم آوردند. دوستان به حضور امام (ع) آمدند و با نهایت خلوص تقاضا کردند که به خاطر مصلحت مهمتر در سیاست خود انعطافی پدید آورد. پیشنهاد کردند که خودت را از درد سر این افراد راحت کن اینها افرادی با نفوذ و برخی از اینها از معروفان صدر اول اسلام هستند و حکومت مدینه فعلاً در مقابل دشمن فریبکار و بیایمان مثل معاویه قرار دارد که ایالت مهمی از سرزمین اسلام مثل شام را در اختیار گرفته است چه مانعی دارد که به خاطر مصلحت فعلاً موضوع مساوات و برابری در مورد بیت المال را مسکوت بگذاری؟ امام(ع) در جواب فرمود:
«أتامرونی ان اطلُبَ النّصْرَ بالجور فیمن ولّیتُ علیه!؟ واللهِ لا اطور به ما سَمَر سمیرٌ و ما امّ نجمٌ فی السّماء نجما لو کان المالُ لی لسوّیتُ بینهم فکیف و انّما المال مالُ الله...» مرا فرمان میدهید تا پیروزی را به ستم کردن به کسی که والی او هستم بجویم؟ از من میخواهید که عدالت را به پای سیاست وسیادت قربانی کنم؟ قسم به خدا تا جهان ادامه دارد و ستارهای در آسمان پی ستارهای برآید نخواهم پذیرفت ـ من و تبعیض! ـ اگر مال از آن من بود همگان را برابر میداشتم تا چه رسد که مال از آن خدا باشد....» امام(ع) چگونه میتوانست چنین پیشنهادی را بپذیرد در حالی که برای پاسداری از عدالت حکومت را پذیرفته است. خود حضرت میفرماید: «اگر آن اجتماع عظیم مردم نبود و اگر با وجود یاور حجت بر من تمام نمیشد و اگر خدا از دانشمندان پیمان نگرفته بود که در مقابل شکمبارگی ظالم و گرسنگی مظلوم ساکت و آرام ننشینند همانا افسار خلافت را روی دوشش میانداختم و مانند روز اول کنار مینشستم.