بررسی معیارهاى گزینش در نامه 53 نهج البلاغه
بر اساس آنچه ذکر شد، بررسى ابعاد مختلف و مؤلفههاى تشکیل دهنده «صلاحیت و شایستگى» به عنوان معیار اصلى و محورى گزینش نیروى انسانى براى مقامهاى مختلف اجتماعى را، با تکیه بر نگرش و دیدگاه توحیدى یکى از الگوهاى خطاناپذیر رهبرى و مدیریت الهى؛ یعنى حضرت امیرالمؤمنین على(ع)، در محدوده نامه 53 نهجالبلاغه پیگیرى مىکنیم.نامه 53 نهجالبلاغه که یک فرمان حکومتى از جانب حضرت على(ع) به مالک اشتر، زمامدار مصر است به گونه مستقیم به معیارهاى گزینش بسیارى از مقامهاى مدیریتى جامعه و نیز مقامهاى عادى پرداخته است که عبارتند از: قائم مقام، معاونان، وزیران، نمایندگان و مشاوران رئیس دولت، فرماندهان نظامى، قضات و مدیران سطوح پایین و کارمندان.آن حضرت با بیان ویژگیها و وظایف مالک به عنوان یک زمامدار، به طور غیر مستقیم به معیارهایى که مىتواند در گزینش و انتخاب زمامدار نقش داشته باشد، نیز اشاره کرده است. در بایان این مقاله ابتدا برخی از قسمت های مهم نامه 53 نهج البلاغه خطاب به مالک اشتر را بیان می کند آنگاه برخی از نکات مهم در گزینش را مطرح می کنیم.
به نام خداوند بخشاینده مهربان این فرمانى است از بنده خدا ، على امیر المؤمنین ، به مالک بن الحارث الاشتر . در پیمانى که با او مى نهد ، هنگامى که او را فرمانروایى مصر داد تا خراج آنجا را گرد آورد و با دشمنانش پیکار کند و کار مردمش را به صلاح آورد و شهرهایش را آباد سازد . او را به ترس از خدا و برگزیدن طاعت او بر دیگر کارها و پیروى از هر چه در کتاب خود بدان فرمان داده ، از واجبات و سنتهایى که کس به سعادت نرسد مگر به پیروى از آنها ، و به شقاوت نیفتد ، مگر به انکار آنها و ضایع گذاشتن آنها . و باید که خداى سبحان را یارى نماید به دل و دست و زبان خود ، که خداى جلّ اسمه ، یارى کردن هر کس را که یاریش کند و عزیز داشتن هر کس را که عزیزش دارد بر عهده گرفته است . و او را فرمان مىدهد که زمام نفس خویش در برابر شهوتها به دست گیرد و از سرکشیهایش باز دارد ، زیرا نفس همواره به بدى فرمان دهد ، مگر آنکه خداوند رحمت آورد .
اى مالک ، بدان که تو را به بلادى فرستادهام که پیش از تو دولتها دیده ، برخى دادگر و برخى ستمگر . و مردم در کارهاى تو به همان چشم مىنگرند که تو در کارهاى والیان پیش از خود مى نگرى و درباره تو همان گویند که تو درباره آنها مى گویى و نیکوکاران را از آنچه خداوند درباره آنها بر زبان مردم جارى ساخته ، توان شناخت . باید بهترین اندوختهها در نزد تو ، اندوخته کار نیک باشد . پس زمام هواهاى نفس خویش فروگیر و بر نفس خود ، در آنچه براى او روا نیست ، بخل بورز که بخل ورزیدن بر نفس ، انصاف دادن است در آنچه دوست دارد یا ناخوش مى شمارد . مهربانى به رعیت و دوست داشتن آنها و لطف در حق ایشان را شعار دل خود ساز . چونان حیوانى درنده مباش که خوردنشان را غنیمت شمارى ، زیرا آنان دو گروهند یا همکیشان تو هستند یا همانندان تو در آفرینش . از آنها خطاها سر خواهد زد و علتهایى عارضشان خواهد شد و ، بعمد یا خطا ، لغزشهایى کنند ، پس ، از عفو و بخشایش خویش نصیبشان ده ، همانگونه که دوست دارى که خداوند نیز از عفو و بخشایش خود تو را نصیب دهد . زیرا تو برتر از آنها هستى و ، آنکه تو را بر آن سرزمین ولایت داده ، برتر از توست و خداوند برتر از کسى است که تو را ولایت داده است . ساختن کارشان را از تو خواسته و تو را به آنها آزموده است .
اى مالک ، خود را براى جنگ با خدا بسیج مکن که تو را در برابر خشم او توانى نیست و از عفو و بخشایش او هرگز بى نیاز نخواهى بود . هرگاه کسى را بخشودى ، از کرده خود پشیمان مشو و هرگاه کسى را عقوبت نمودى ، از کرده خود شادمان مباش . هرگز به خشمى ، که از آنت امکان رهایى هست ، مشتاب و مگوى که مرا بر شما امیر ساختهاند و باید فرمان من اطاعت شود . زیرا ، چنین پندارى سبب فساد دل و سستى دین و نزدیک شدن دگرگونیها در نعمتهاست . هرگاه ، از سلطه و قدرتى که در آن هستى در تو نخوتى یا غرورى پدید آمد به عظمت ملک خداوند بنگر که برتر از توست و بر کارهایى تواناست که تو را بر آنها توانایى نیست . این نگریستن سرکشى تو را تسکین مى دهد و تندى و سرافرازى را فرو مى کاهد و خردى را که از تو گریخته است به تو باز مى گرداند . بپرهیز از اینکه خود را در عظمت با خدا برابر دارى یا در کبریا و جبروت ، خود را به او همانند سازى که خدا هر جبارى را خوار کند و هر خودکامه اى را پست و بیمقدار سازد . هر چه خدا بر تو فریضه کرده است ، ادا کن و درباره خواص خویشاوندانت و از افراد رعیت ، هرکس را که دوستش مى دارى ، انصاف را رعایت نماى . که اگر نه چنین کنى ، ستم کرده اى و هر که بر بندگان خدا ستم کند ، افزون بر بندگان ، خدا نیز خصم او بود . و خدا با هر که خصومت کند ، حجتش را نادرست سازد و همواره با او در جنگ باشد تا از این کار باز ایستد و توبه کند . هیچ چیز چون ستمکارى ، نعمت خدا را دیگرگون نکند و خشم خدا را برنینگیزد ، زیرا خدا دعاى ستمدیدگان را مى شنود و در کمین ستمکاران است . باید که محبوبترین کارها در نزد تو ، کارهایى باشد که با میانه روى سازگارتر بود و با عدالت دمسازتر و خشنودى رعیت را در پى داشته باشد زیرا خشم تودههاى مردم ، خشنودى نزدیکان را زیر پاى بسپرد و حال آنکه ، خشم نزدیکان اگر توده هاى مردم از تو خشنود باشند ، ناچیز گردد . خواص و نزدیکان کسانى هستند که به هنگام فراخى و آسایش بر دوش والى بارى گرانند و چون حادثه اى پیش آید کمتر از هر کس به یاریش برخیزند و خوش ندارند که به انصاف درباره آنان قضاوت شود . اینان همه چیز را به اصرار از والى مى طلبند و اگر عطایى یابند ، کمتر از همه سپاس مى گویند و اگر به آنان ندهند ، دیرتر از دیگران پوزش مى پذیرند . در برابر سختیهاى روزگار ، شکیباییشان بس اندک است . اما ستون دین و انبوهى مسلمانان و ساز و برگ در برابر دشمنان ، عامه مردم هستند ، پس ، باید توجه تو به آنان بیشتر و میل تو به ایشان افزونتر باشد . و باید که دورترین افراد رعیت از تو و دشمنترین آنان در نزد تو ، کسى باشد که بیش از دیگران عیبجوى مردم است . زیرا در مردم عیبهایى است و والى از هر کس دیگر به پوشیدن آنها سزاوارتر است . از عیبهاى مردم آنچه از نظرت پنهان است ، مخواه که آشکار شود ، زیرا آنچه بر عهده توست ، پاکیزه ساختن چیزهایى است که بر تو آشکار است و خداست که بر آنچه از نظرت پوشیده است ، داورى کند . تا توانى عیبهاى دیگران را بپوشان ، تا خداوند عیبهاى تو را که خواهى از رعیت مستور بماند ، بپوشاند . و از مردم گره هر کینه اى را بگشاى و از دل بیرون کن و رشته هر عداوت را بگسل و خود را از آنچه از تو پوشیده داشتهاند ، به تغافل زن و گفته سخن چین را تصدیق مکن . زیرا سخن چین ، خیانتکار است ، هر چند ، خود را چون نیکخواهان وانماید .