استیضاح در امریکا
به دنبــال انتخاب دونالــد ترامــپ بهسمت ریاست جمهوری امریکا، این کشور با مسائل عدیده و بیپایانی مواجه است که بر شخصیت حقوقی و نقش ریاست جهوری در ساختار سیاسی آن تأثیرات بسیاری داشته است. بعد از اینکه ترامپ امریکا را از برخی مجامع بینالمللی و معاهدات چندجانبه خارج کرد و چهره امریکا را به عنوان کشوری که خود را ملزم به تعهد در قبال قوانین بینالمللی نمیداند مخدوش کرد، این بار موضوع استیضاح وی در سمت ریاست جمهوری مطرح شده است. استیضاح ترامپ طی سالهای گذشته چندین بار، به دلایل مختلفی از جمله دانشگاه ترامپ، ارتباط وی با روسها و تأثیرگذاری مسکو بر انتخابات ریاست جمهوری امریکا مطرح بوده است تا حدی که برخی معتقدند ارتباط وی با روسها میتواند در سطح رسوایی واترگیت مورد بررسی قرار گیرد. علاوه بر موارد فوق، این بار مسئله اصلی پرداخت حقالسکوت به زنانی است که ترامپ متهم به ارتباط نامشروع با آنان است. رسواییهای ترامپ و اتهامات علیه وی مبنی بر ارتباط با بازیگران فیلمهای مستهجن که طی سالهای گذشته مطرح بود، اخیراً در قالب ادعاهای مایکل کوهن وکیل سابق او در دادگاه فدرال مبنی بر درخواست ترامپ از وی برای پرداخت حقالسکوت به دو زنی که مدعی رابطه جنسی با وی بودند، وارد مرحله جدیدی شده است.
آنچه به عنوان استیضاح در نظام سیاسی امریکا منظور است، در واقع به بند دوم قانون اساسی این کشور اشاره دارد که طبق آن یک مقام مسئول امریکایی که دارای سمت اجرایی است متهم به ارتشاء، خیانت و تخلفات بزرگ میشود و در صورت محکومیت، از کار برکنار خواهد شد. در این راستا قبل از هر چیز باید به وجهه حقوقی نظام سیاسی در ایالات متحده که همواره مدعی اصل اساسی تفکیک قوا بوده و خود را به عنوان مهمترین نظام سیاسی با ساختار ریاستی در نظام بینالملل معرفی کرده، اشاره داشت. در این چارچوب، استیضاح در واقع به عنوان اهرمی است که در راستای کنترل بر افعال رئیسجمهور از سوی سایر نهادها مورد استفاده قرار میگیرد. مهار قدرت در ارگانهای سهگانه تقنینی، اجرایی و قضایی در امریکا که کنگره، ریاست جمهوری و دیوان عالی مظاهر آنها به شمار میروند، به صورتی است که هر چند طبق قانون اساسی قوای سهگانه در امور خود مستقل هستند، اما بخشهای اندکی از اختیارات هر قوه در اختیار دیگری قرار داده شده تا از استبداد احتمالی جلوگیری شود.
استیضاح رئیسجمهور در امریکا از سابقه تاریخی برخوردار است. اندرو جانسون به اتهام سوءاستفاده از قدرت، ریچارد نیکسون به اتهام رسوایی انتخاباتی واترگیت و بیل کلینتون به اتهام کوتاهی در جاریسازی عدالت و فساد اخلاقی از رؤسای جمهور پیشین امریکا بودند که استیضاح شدند. در حالی که جانسون و کلینتون از اتهامات تبرئه شدند و نیکسون نیز از سمت خود استعفا داد، این بار و برای چندمین بار طی دو سال گذشته، این موضوع برای دونالد ترامپ مطرح شده است.
طبق آنچه تحت عنوان نظام کنترل و تعادل در سیستم حقوقی امریکا وجود دارد، امکان استیضاح رئیسجمهور و متعاقب آن برکناری وی به دو طریق وجود دارد. اینکه کنگره متشکل از مجلس سنا و مجلس نمایندگان به صورت مستقل علیه رئیسجمهور اعلام جرم کرده یا اینکه در وهله اول دیوان عالی فدرال به عنوان مهمترین نهاد قضایی ایالات متحده علیه رئیسجمهور اعلام جرم میکند و سپس آن را به کنگره ارجاع میدهد و از نمایندگان کنگره درخواست انجام استیضاح وی را مینماید. به عبارتی این موضوع روندی مرحلهای و گام به گام است که ابتدا در مجلس نمایندگان مطرح و در صورت رأی اکثریت این مجلس موضوع در سنا البته با حضور رئیس دیوان عالی امریکا بررسی میشود. آن گاه رأی موافق دو سوم نمایندگان سنا به استیضاح، موجب برکناری رئیسجمهور خواهد شد.
با ذکر این مبانی، نکته مشخصی که اینجا وجود این واقعیت است که امکان طرح استیضاح علیه رئیسجمهور از لحاظ حقوقی وجود داشته، سازوکارهای حقوقی و قانونی آن نیز از سوی قانون اساسی فراهم شده است و خطر اعلام جرم کنگره علیه رئیسجمهور همانند شمشیر داموکلس همواره بر گردن وی سنگینی میکند. با این وجود نکته مهم، دشواری اجرا و طرح آن به دلیل مراودات، فشارها و مسائل سیاسی است. در واقع شرایط موجود دولت و جامعه امریکا احتمال طرح این موضوع را کاهش داده است.
نخست باید توجه داشت آنچه در ارتباط با ترامپ مطرح است، نه مصداق خیانت به کشور بلکه تخلف وی از قانون اساسی و مسئله پرداخت رشوه برای جلوگیری از آشکار شدن یک جرم است که قابل بررسی است. دوم، باید به صورتبندی کنونی دو مجلس نمایندگان و سنا اشاره کرد که اکثریت هر دوی آنها در اختیار جمهوریخواهان قرار دارد و دموکراتهایی که در آرزوی استیضاح ترامپ هستند، در اقلیت قرار دارند. هر چند برخی جمهوریخواهان با نزدیک شدن به انتخابات میان دورهای کنگره نگران نارضایتیهای مردمی از ترامپ بر میزان آرای خود هستند، با این وجود اکثریت جمهوریخواه کنگره همچنان از ترامپ حمایت میکنند.
سوم اینکه باید توجه داشت طرح چنین موضوعاتی به غایت حساسیتبرانگیز است و باید برای کنگره قانعکننده باشد. به عبارتی علاوه بر نزدیکی رویکردها و نظرات ترامپ با جمهوریخواهان، موضوع استیضاح ترامپ به دلیل پرداخت حقالسکوت باید به اندازهای قانعکننده باشد که سبب طرح استیضاح وی در کنگره شود. لازم به ذکر است طرح اتهامات قبلی علیه ترامپ نظیر ارتباط وی با روسها و نفوذ و حتی حمایت مسکو از ستاد انتخاباتی وی، با وجود اظهارنظرهای مختلف پیرامون ارجحیت آن به عنوان دلیل استیضاح وی، نتوانست نمایندگان را در این رابطه قانع کند.
چهارم، موضوع استیضاح ترامپ در حالی مطرح میشود که اخیراً و در اقدامی هماهنگ بیش از 300 روزنامه امریکایی مواضعی علیه وی اتخاذ کردند. ترامپ نیز در مقابل آنها را به جعلپراکنی متهم کرد. در نهایت نیز میتوان به اشاره وی در مورد تبعات اقتصادی استیضاح پرداخت که بیش از همه به افزایش رشد اقتصادی و ثبات اقتصاد امریکا در دوره ریاست جمهوری وی مربوط میشود. در مجموع، با توجه به پررنگ بودن رویکردهای سیاسی در این باره، به نظر میرسد مسئله استیضاح علیه ترامپ و طرح این موضوع در کنگره بیش از اینکه برای برکناری وی از ریاست جمهوری باشد، صرفاً ابزاری است برای تعدیل برخی اقدامات و سیاستهایی که وی در پیش گرفته است.