سفارش تبلیغ
صبا ویژن
(شنبه 103 اردیبهشت 8 ساعت 5:56 صبح )
مردمان را روزگارى رسد بس دشوار ، توانگر در آنروز آنچه را در دست دارد سخت نگاهدارد و او را چنین نفرموده‏اند . خداى سبحان فرماید « بخشش میان خود را فراموش مکنید . » بدان در آن روزگار بلند مقدار شوند و نیکوان خوار ، و خرید و فروخت کنند با درماندگان به ناچار و رسول خدا فرموده است با درماندگان معاملت مکنید از روى اضطرار . [نهج البلاغه]

پایگاه اطلاع رسانی مباشری

Powerd by: Parsiblog ® team. ©2006

8 آبان؛سالروز شهادت حسین فهمیده
8 آبان 1359،محمدحسین فهمیده، نوجوان بسیجی به درجه رفیع شهادت نائل آمد.به‌همین مناسبت،هشتم آبان‌ماه تحت عنوان «روز نوجوان» و «روز بسیج دانش‌آموزی» نامگذاری شده است.
رهبر معظم انقلاب اسلامی،شهید فهمیده را یک نوجوان نمونه،استثنایى و پرورش‌یافته در آب و هواى تحول یک ملت توصیف کردند.شهید فهمیده آن‎گونه بود که حضرت امام خمینی(ره) درباره او فرمودند:«رهبر ما آن طفل 13 ساله‌ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صد‌ها زبان و قلم‌ ما بزرگ‌تر است،با نارنجک،خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید.»
رهبر معظم انقلاب در این زمینه فرمودند: «زنده نگه داشتن یاد حادثه شهادت دانش ‏آموز بسیجی،شهید فهمیده،از اصالت‏های دفاع مقدس می‌‏باشد.».
از این‌رو،هشتم آبان،سالروز شهادت این فرزند انقلاب به‌عنوان روز نوجوان و جوان و بسیج دانش ‏آموزی نام گرفته است تا ضمن یادآوری حماسه این قهرمان کوچک،به‌عنوان سرمشقی مناسب به هم‌سالانش مطرح شده و راهش ادامه یابد.



  • کلمات کلیدی :
  • » موسی مباشری
    »» نظرات دیگران ( نظر)

     رهبر انقلاباسلامی : اگر اتحاد مسلمین تحقق پیدا کند، قضیه‌ی فلسطین قطعاً به بهترین وجه حل خواهد شد

      رهبر انقلاب، صبح امروز در دیدار میهمانان کنفرانس وحدت اسلامى‌ و جمعی از مسئولان نظام:  شاخص عمده‌ برای اتحاد مسلمین مسئله‌ی فلسطین است. مسئله‌ی فلسطین شاخص است. اگر چنانچه اتحاد مسلمین تحقق پیدا بکند، قضیه‌ی فلسطین قطعاً به بهترین وجه حل خواهد شد. هرچه ما در قضیه‌ی فلسطین جدیت بیشتری به خرج بدهیم برای احیاء حقوق ملت فلسطین، به اتحاد مسلمین نزدیک‌تر میشویم. در مسئله‌ی عادی‌سازی‌های اخیر متأسفانه بعضی از دولتها خطا کردند، خطای بزرگی کردند و گناه کردند و عادی‌سازی کردند با رژیم غاصب و ظالم صهیونیستی. این حرکت ضد وحدت و اتحاد اسلامی است، باید از این راه برگردند. این خطای بزرگ را بایستی جبران بکنند.



  • کلمات کلیدی :
  • » موسی مباشری
    »» نظرات دیگران ( نظر)

     عمامه عاریتی؟!.

     زمانی که مرحوم حاج شیخ عبد الکریم حائری قصد هجرت به ایران داشت می‌رود محضر امیر المؤمنین (ع) در حرم زیارت و به آقا امیر المؤمنین می‌ گوید:

    آقا، یک الگویی را به ما معرفی کنید که من در آینده‌ی زندگی‌ام، این الگو بشود برای ما شاخص، این استقبال دنیا، مرجعیت، عزّت، ثروت و آقایی، ما را غافل نکند.

    ایشان، سه ماه نجف می‌ ماند و صبح و شام وقتی حرم مشرّف می‌شد، از امیر المؤمنین (ع) همین خواسته را تقاضا می‌ کرد.

    سه ماه هم ایشان کربلا می‌ ماند، جمعاً می ‎شود شش ماه. دیگر ایشان داشته باز نا امید می‌ شده که شاید آقا امام حسین (ع) هم مصلحت نمی‌ دانند که معرفی کنند، آن شب با دل شکسته از حرم می‌‍‌رود در همان منزلی که در کربلا اسکان داشتند، ایشان شب می‌ خوابد، خواب سید الشهداء (ع) را می‌ بیند.
    آقا می‌ فرمایند: "شیخ عبد الکریم! از ما یک انسان جامعِ کاملِ وارسته می‌ خواهی به عنوان الگو؟".
     می‌ گوید: بله آقا!.
     می‌فرمایند: "فردا صبح وارد حرمِ ما که می‌ خواهی بشوی، طلوع فجر، کنار قبرِ حبیب بن مظاهر اسدی، یک جوان 18 ساله‌یی نشسته، عمامه‌یی کرباسی به سر دارد و یک عبای کرباسی و لباس کرباسی هم پوشیده.
    شما که وارد می‌ شوید، این جوان بلند می‌ شود وارد حرم می‌ شود یک سلامی پایین پا به من می‌ کند، یک سلام به علی اکبر، یک سلام به جمیع شهداء، از حرم خارج می‌ شود بعد از طلوع فجر.
    این جوان را در یاب که یکی از انسان‌های بزرگ است ".

    حاج شیخ می‌ فرماید: بیدار شدم، طلوع فجر، وقتی وارد حرم شدم، دیدم کنار قبر حبیب بن مظاهر، همان گوهری که امام حسین (ع) حواله کرده بود، نشسته بود.

     وارد شدم، این قیام کرد و آمد در حرم و یک سلام به حضرت سید الشهداء (ع)، یک سلام به علی اکبر و یک سلام به جمیع شهداء، از حرم خارج شد آمد به ایوان و از آن جا به صحن رفت.

     دنبال اش دویدم. در صحن، صدایش زدم و گفتم: آقا، بایست من با تو کار دارم.

    بر گشت یک نگاهی به من کرد و گفت: "آقا! عمامه‌ی من عاریتی است " و رفت.

    از صحن رفت بیرون، رفت در کوچه‌ پس‌ کوچه‌ های کربلاء، دنبال اش دویدم: آقا! عرضی دارم، مطلبی دارم، بایست.

     دو باره در حال حرکت بر گشت و گفت: "آقا! عبای من هم عاریتی است " و رفت.


    آقای حاج شیخ عبد الکریم می‌ گوید: دیدم دارد از دست ام می‌ رود؛ محصول شش ماه زحمت درِ خانه‌‌ی دو امام، با این دو کلمه دارد می‌ گذارد و می‌ رود.

    دویدم و خودم را به او رساندم و دست اش را گرفتم و گفتم: بإیست. عبای من عاریتی است؛ عمامه‌ی من عاریتی است یعنی چه؟، شش ماه التماس کرده‌ ام تا شما را معرفی کرده‌ اند، کار داریم به شما. یک نگاهی به حاج شیخ می‌ کند و می‌ گوید: "چه کسی من را به شما معرفی کرد؟". آقا شیخ عبد الکریم می‌ گوید: صاحب این بقعه و بارگاه، سید الشهداء (ع).
    به حاج شیخ عبد الکریم می‌ گوید: "امروز چندمِ ماه است؟".

    حاج شیخ عبد الکریم روز را می‌ گویند.
    می‌ گوید: "دنبال من بیا".

    در کوچه‌ پس‌ کوچه‌ های کربلا می‌ روند تا به خارج از کربلا می‌ رسند. یک تلّی بود که روی آن تل، یک اتاقکی بوده.

     می‌ رسد به درِ آن اتاق و می‌ گوید: "این جا خانه‌ی من است، فردا طلوع فجر، وعده‌ی دیدار من و شما همین جا ".

    می‌ رود داخل و در را می‌ بندد!.

    مرحوم حاج شیخ فرموده بود: من در عجب بودم؛ خدایا، این چه مطلبی می‌ خواهد به من بگوید که موکول کرد به فردا. چرا امروز نگفت؟! آن درسی که بناست به من بدهد و زندگی آینده‌ی من را تضمین کند در معنویت؛ بشود درس؛ بشود پیام.

    ایشان می‌ فرماید: لحظه‌ شماری می‌ کردم. آن روز گذشت تا فردا و طلوع فجر، رفتم بیرونِ کربلا، روی همان تل.

     پشتِ همان اتاقک. آمدم در بزنم، صدای ناله‌ی پیر زنی از درون آن اتاق بلند بود و صدا می‌ زد: وَلَدی! وَلَدی.
     پسرم، پسرم!.

    در زدم، دیدم پیر زنی با چشمان اشک آلود در را گشود.
     گفتم: خانم دیروز یک جوانی زمان طلوع فجر، وارد این خانه شد و گفت این جا خانه‌ی من است و با من وقت ملاقات گذاشته.

     این آقا کجا ست؟ گفت: این پسرِ من بود، الآن پیشِ پای شما از دنیا رفت.
    وارد شدم. دیدم پا های این جوان به قبله دراز، هنوز بدن اش گرم است. گفتم: وا أسفا! دیر رسیدم....

    یک روز حاج شیخ بر فراز تدریس کرسی درس خارج در قم، این خاطره را نقل کرده بود از دوران جوانی و بعد فرموده بود: آن درسی که آن جوانِ بزرگ و کامل از طرف امام حسین (ع) به من آموخت، درسِ عملی بود.

    روز قبل به من گفت: آقا عمامه‌ی من عاریتی است، عبای من عاریتی است!. فردا جلوی چشمانِ من، عبا و عمامه را گذاشت و رفت.

    می‌ خواست به من بگوید: شیخ عبد الکریم حائری! مرجعیت، عاریتی است؛ ریاست، عاریتی است؛ خانه‌های تان، عاریتی است؛ پول‌ های حساب تان، عاریتی است؛ وجود تان، عاریتی است؛ سلامتی‌تان، عاریتی است.

     هر چه می‌ بینید، عاریه است و امانت است؛ دل به این عاریه‌ ها نبندید



  • کلمات کلیدی :
  • » موسی مباشری
    »» نظرات دیگران ( نظر)

    نماز جمعه در رأس امور است (امام خمینی رحمـة الله علیه)

    برادر گرامی جناب آقای موسی مباشـری
     
    سلام علیکم

    خداوند منان منصب خادمی عابدان را نصیب کسانی می‌کند که هر جمعه در خدمت به اصحاب آدینه به زلالی آب وآییـنه، عمل به‌فرمان " فاسعوا الی ذکر الله"  کنند و بر سایر بندگان خدا سبقت جویند؛ اینک که جنابعالی پس از تلاش های ارزنده خود در برپایی هرچه باشکوه‌تر این فریضه بزرگ الهی و خدمت به نمازگزاران جمعه سنگر خدمت را به برادر دیگری واگذار نمودید، بر خود لازم می‌دانم از تمامی تلاش ها و خدمات ارزنده شما به‌عنوان ریاست ستاد نماز جمعه شهر زاینده رود تقدیر و تشـکر نموده و توفیقات روز افزون شما را از درگاه ایزد منان مسئلت دارم.

    سایه امام مسلمین مقام معظم رهبری مدظله العالی مستدام باد.

                                                                                                                   علی معزی،امام جمعه شهر زاینده رود



  • کلمات کلیدی :
  • » موسی مباشری
    »» نظرات دیگران ( نظر)

    یکصد خصلت از خصوصیات اخلاقی پیامبر اکرم حضرت محمد مصطفی(صلی الله علیه واله وسلم)

    بی‌شک تأسی به سیره و سنت آن حضرت براساس آیه‌‌کریمه «و لکم فی رسول‌الله اسوه حسنه» و از جمله آنچه در این مطلب به آن اشاره شده، راهگشای مشکلات و مسائل مبتلا به جامعه مسلمانان خواهد بود.


    1-هنگام راه رفتن با آرامی و وقار راه می رفت

    2-در راه رفتن قدم ها را بر زمین نمی کشید.

    3-نگاهش پیوسته به زیر افتاده و بر زمین دوخته بود.

    4-هرکه را می دید مبادرت به سلام می کرد و کسی در سلام بر او سبقت نگرفت.

    5-وقتی با کسی دست می داد دست خود را زودتر از دست او بیرون نمی کشید.

    6-با مردم چنان معاشرت می کرد که هرکس گمان می کرد عزیزترین فرد نزد آن حضرت است.

    7-هرگاه به کسی می نگریست به روش ارباب دولت با گوشه چشم نظر نمی کرد.

    8-هرگز به روی مردم چشم نمی دوخت و خیره نگاه نمی کرد.

    9-چون اشاره می کرد با دست اشاره می کرد نه با چشم و ابرو.

    10-سکوتی طولانی داشت و تا نیاز نمی شد لب به سخن نمی گشود.

    11-هرگاه با کسی، هم صحبت می شد به سخنان او خوب گوش فرا می داد.

    12-چون با کسی سخن می گفت کاملا برمی گشت و رو به او می نشست.

    13-با هرکه می نشست تا او اراده برخاستن نمی کرد آن حضرت برنمی خاست.

    14-در مجلسی نمی نشست و برنمی خاست مگر با یاد خدا.

    15-هنگام ورود به مجلسی در آخر و نزدیک درب می نشست نه در صدر آن.

    16-در مجلس جای خاصی را به خود اختصاص نمی داد و از آن نهی می کرد.

    17-هرگز در حضور مردم تکیه نمی زد.

    18-اکثر نشستن آن حضرت رو به قبله بود.

    19-اگر در محضر او چیزی رخ می داد که ناپسند وی بود نادیده می گرفت.

    20-اگر از کسی خطایی صادر می گشت آن را نقل نمی کرد.

    21-کسی را بر لغزش و خطای در سخن مواخذه نمی کرد.

    22-هرگز با کسی جدل و منازعه نمی کرد.

    23-هرگز سخن کسی را قطع نمی کرد مگر آنکه حرف لغو و باطل بگوید.

    24-پاسخ به سوالی را چند مرتبه تکرار می کرد تا جوابش بر شنونده مشتبه نشود.

    25-چون سخن ناصواب از کسی می شنید. نمی فرمودـ« چرا فلانی چنین گفت» بلکه می فرمود « بعضی مردم را چه می شود که چنین می گویند؟»

    26-با فقرا زیاد نشست و برخاست می کرد و با آنان هم غذا می شد.

    27-دعوت بندگان و غلامان را می پذیرفت.

    28-هدیه را قبول می کرد اگرچه به اندازه یک جرعه شیر بود.

    29-بیش از همه صله رحم به جا می آورد.

    30-به خویشاوندان خود احسان می کرد بی آنکه آنان را بر دیگران برتری دهد.

    31-کار نیک را تحسین و تشویق می فرمود و کار بد را تقبیح می نمود و از آن نهی می کرد.

    32-آنچه موجب صلاح دین و دنیای مردم بود به آنان می فرمود و مکرر می‌گفت هرآنچه حاضران از من می شنوند به غایبان برسانند.

    33-هرکه عذر می آورد عذر او را قبول می کرد.

    34-هرگز کسی را حقیر نمی شمرد.

    35-هرگز کسی را دشنام نداد و یا به لقب های بد نخواند.

    36-هرگز کسی از اطرافیان و بستگان خود را نفرین نکرد.

    37-هرگز عیب مردم را جستجو نمی کرد.

    38-از شر مردم برحذر بود ولی از آنان کناره نمی گرفت و با همه خوشخو بود.

    39-هرگز مذمت مردم را نمی کرد و بسیار مدح آنان نمی گفت.

    40-بر جسارت دیگران صبر می فرمود و بدی را به نیکی جزا می داد.

    41-از بیماران عیادت می کرد اگرچه دور افتاده ترین نقطه مدینه بود.

    42-سراغ اصحاب خود را می گرفت و همواره جویای حال آنان می شد.

    43-اصحاب را به بهترین نام هایشان صدا می زد.

    44-با اصحابش در کارها بسیار مشورت می کرد و بر آن تاکید می فرمود.

    45-در جمع یارانش دایره وار می نشست و اگر غریبه ای بر آنان وارد می شد نمی توانست تشخیص دهد که پیامبر کدامیک از ایشان است.

    46-میان یارانش انس و الفت برقرار می کرد.

    47-وفادارترین مردم به عهد و پیمان بود.

    48-هرگاه چیزی به فقیر می بخشید به دست خودش می داد و به کسی حواله نمی کرد.

    49-اگر در حال نماز بود و کسی پیش او می آمد نمازش را کوتاه می کرد.

    50-اگر در حال نماز بود و کودکی گریه می کرد نمازش را کوتاه می کرد.


    51. عزیزترین افراد نزد او کسی بود که خیرش بیشتر به دیگران می‌رسید.

    52. احدی از محضر او ناامید نبود و می‌فرمود: «برسانید به من حاجت کسی را که نمی‌تواند حاجتش را به من برساند.»

    53. هرگاه کسی از او حاجتی می‌خواست اگر مقدور بود روا می‌فرمود وگرنه با سخنی خوش و با وعده‌ای نیکو او را راضی می‌کرد.

    54. هرگز جواب رد به درخواست کسی نداد مگر آنکه برای معصیت باشد.

    55. پیران را بسیار اکرام می‌کرد و با کودکان بسیار مهربان بود.

    56. غریبان را خیلی مراعات می‌کرد.

    57. با نیکی به شروران، دل آنان را به‌دست می‌آورد و مجذوب خود می‌کرد.

    58. همواره متبسم بود و در عین حال خوف زیادی از خدا بر دل داشت.

    59. چون شاد می‌شد چشم‌ها را برهم می‌گذاشت و خیلی اظهار فرح نمی‌کرد.

    60. اکثر خندیدن آن حضرت تبسم بود و صدایش به خنده بلند نمی‌شد.

    61. مزاح می‌کرد اما به بهانه مزاح و خنداندن، حرف لغو و باطل نمی‌زد.

    62. نام بد را تغییر می‌داد و به جای آن نام نیک می‌گذاشت.

    63. بردباری‌اش همواره بر خشم او سبقت می‌گرفت.

    64. برای فوت دنیا ناراحت نمی‌شد یا به خشم نمی‌آمد.

    65. برای خدا آنچنان به خشم می‌آمد که دیگر کسی او را نمی‌شناخت.

    66. هرگز برای خودش انتقام نگرفت مگر آنکه حریم حق شکسته شود.

    67. هیچ خصلتی نزد آن حضرت منفورتر از دروغگویی نبود.

    68. در حال خشنودی و ناخشنودی جز یاد حق بر زبان نداشت.

    69. هرگز درهم و دیناری نزد خود پس‌انداز نکرد.

    70. در خوراک و پوشاک چیزی زیادتر از خدمتکارانش نداشت.

    71. روی خاک می‌نشست و روی خاک غذا می‌خورد.

    72. روی زمین می‌خوابید.

    73. کفش و لباس را خودش وصله می‌کرد.

    74. با دست خودش شیر می‌دوشید و پای شترش را خودش می‌بست.

    75. هر مرکبی برایش مهیا بود سوار می‌شد و برایش فرقی نمی‌کرد.

    76. هرجا می‌رفت عبایی که داشت به‌عنوان زیرانداز خود استفاده می‌کرد.

    77. اکثر جامه‌های آن حضرت سفید بود.

    78. چون جامه نو می‌پوشید جامه قبلی خود را به فقیری می‌بخشید.

    79. جامه فاخری که داشت مخصوص روز جمعه بود.

    80. در هنگام کفش و لباس پوشیدن همیشه از سمت راست آغاز می‌کرد.

    81. ژولیده مو بودن را کراهت می‌دانست.

    82. همیشه خوش‌بو بود و بیشترین مخارج آن حضرت برای خریدن عطر بود.

    83. همیشه با وضو بود و هنگام وضو گرفتن مسواک می‌زد.

    84. نور چشم او در نماز بود و آسایش و آرامش خود را در نماز می‌یافت.

    85. ایام سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم هر ماه را روزه می‌داشت.

    86. هرگز نعمتی را مذمت نکرد.

    87. اندک نعمت خداوند را بزرگ می‌شمرد.

    88. هرگز از غذایی تعریف نکرد یا از غذایی بد نگفت.

    89. موقع غذا هرچه حاضر می‌کردند میل می‌فرمود.

    90. در سر سفره از جلوی خود غذا تناول می‌فرمود.

    91. بر سر غذا از همه زودتر حاضر می‌شد و از همه دیرتر دست می‌کشید.

    92. تا گرسنه نمی‌شد غذا میل نمی‌کرد و قبل از سیر شدن منصرف می‌شد.

    93. معده‌اش هیچ‌گاه دو غذا را در خود جمع نکرد.

    94. در غذا هرگز آروغ نزد.

    95. تا آنجا که امکان داشت تنها غذا نمی‌خورد.

    96. بعد از غذا دست‌ها را می‌شست و روی خود می‌کشید.

    97. وقت آشامیدن سه جرعه آب می‌نوشید؛ اول آن‌ها "بسم الله" و آخر آن‌ها "الحمدلله".

    98. از دوشیزگان پرده‌نشین باحیاتر بود.

    99. چون می‌خواست به منزل وارد شود، سه بار اجازه می‌خواست.

    100. اوقات داخل منزل را به سه بخش تقسیم می‌کرد:
    بخشی برای خدا، بخشی برای خانواده و بخشی برای خودش بود و وقت خودش را نیز با مردم قسمت می‌کرد.

                                                                                  کتاب "منتهی الآمال" محدث قمی/کتاب "مکارم الاخلاق" طبرسی.



  • کلمات کلیدی :
  • » موسی مباشری
    »» نظرات دیگران ( نظر)

    هر گاه عیبی درمن دیدی

    به خودم خبر بده، نه کسی دیگر

    چون تغییرآن دست من است

    کاراولت باعث پیشرفت

    وبهبودم میشود

    اما گزینه دوم غیبت است و مرا

    درتاریکی نگه میدارد



  • کلمات کلیدی :
  • » موسی مباشری
    »» نظرات دیگران ( نظر)

    امام صادق (ع) فرمودند

    مومن از چهار ناحیه در اذیت و رنج میباشد:

    -  همسایه ای که او را آزار دهد.

    - شیطانی که در مقام گمراه کردن او باشد.

    - منافقی که از او ایراد گیری کند.

    -  مومنی که بر او حسد برد.

      و این آخری از همه بر او دشوارتر است زیرا به خاطر حسادتش بر او تهمت و افتراء زند و مردم هم از او که مومن است میپذیرد و گمراه میشوند.

     عین الحیاة صفحه 245



  • کلمات کلیدی :
  • » موسی مباشری
    »» نظرات دیگران ( نظر)
    <      1   2   3      >

    لیست کل یادداشت های سایت
    17 توصیه امام خامنه ای حفظه الله برای امر به معروف و نهی از منکر
    اقتصاد مقاومتی
    پیام قرآنی 1
    اطلاعیه ستاد توزیع عادلانه یارانهها
    نماز شب و روزجمعه
    یاس از مردم
    پیام هفته بسیج
    8 آبان؛سالروز شهادت حسین فهمیده
    وحدت
    عمامه عاریتی؟!.
    آئین تکریم
    پنجاه خصلت از خصوصیات اخلاقی پیامبر اکرم (ص)
    عیب مرا به من بگو
    حسد
    از امریکا و انگلیس واکسن نخرید
    [همه عناوین(484)][عناوین آرشیوشده]

     RSS 
     Atom 

    بازدیدهای امروز: 12  بازدید
    بازدیدهای دیروز: 37  بازدید
    مجموع بازدیدها: 469406  بازدید [ صفحه اصلی ]
    [ وضعیت من در یاهو ]
    [ پست الکترونیک ]
    [ مرکز ]
    [ درباره من ]

    » پیوندهای روزانه «
    » ===== دسته بندی یادداشت ها «
    » آرشیو یادداشت ها «
    حدیث

    سیب تم

    » اشتراک در خبرنامه «
     

    دیکشنری آنلاین

    دیکشنری آنلاین


    استخاره آنلاین با قرآن کریم
    

    سفارش تبلیغ
    صبا ویژن

    قالب میهن بلاگ