«نگرشِ امانتی» در پذیرش حکومت و مدیریت، اصلی بنیادی و قاعدهای فراگیر در بینش اسلامی و قرآنی است؛ زیرا در منطق دینی همه نعمتها ودایع و امانتهای الهیاند. البته این نعمتها از نظر درجات و مراتب، در یک رتبه قرار ندارند؛ برخی از نعمتها به دلیل شمول و فراگیری و کارآیی و اثرگذاری بیشتر، و نیز به لحاظ ارتباط وظایف و تکالیف برتر با آنها، امانتی خاص تلقی میشوند. بنابراین در فرهنگ دینی، امانت دو کاربرد دارد: نخست در معنای عام که شامل همه نعمتها و عنایتهای الهی است؛ دوم در مورد نعمتها و الطاف ویژه الهی. برای مثال مقصود از آیه شریفه امانت (اِنّا عَرَضنا الامانَةَ عَلی السّمواتِ وَ الاَرْضِ فَاَبَیْنَ اَنْ یَحْمِلْنَها وَ حَمَلَهَا الاِنْسانُ اِنّهُ کانَ ظَلُوما جَهُولاً) معنای دوم، یعنی امانتهای ویژه است. البته در تعیین مصداق این امانت اختلاف وجود دارد؛ برخی آن را توحید و معرفةالله، و گروهی امامت و ولایت دانستهاند. «امانت»، در لغت از ریشه «اَمْن» به معنای آرامش و آسایش خاطر است؛ و در اصطلاح، ودیعتی است که کسی آن را به دیگری میسپارد و به او در نگهداری از آن، اعتماد میکند. ازاینرو امانت دارای چند رکن است: امانت سپار، امانتپذیر، مورد امانت، و شرایط و وظایف امانتداری. براساس این اصل، زمامداری و مدیریت، به عنوان مظاهر و مراتب ولایت و امامت، از امانتهای خاص است. مدیران و حاکمان قبل از هر چیز باید به این اصل باور داشته باشند و نگرش خود را بر این بنیاد استوار سازند.
نکته شایان یادآوری این است که نگرشِ امانتی در باب زمامداری و مدیریت، هم به دلیل اثرگذاری گسترده آن و هم از جهت مسائل روانشناختی مربوط به آن، از اهمیت خاصی برخوردار است؛ زیرا حبّ ریاست از غرایز سرکش و از دامهای شیطانی و وسوسههای رهزن است و از سوی دیگر، قدرت میتواند زمینهساز تولید آسیبها و آفتهای فراوان فردی و اجتماعی شود. حضرت علی (ع)در این خصوص خطاب به مالک اشتر میفرماید: مگو من مأمورم و مسؤولیت دارم، امر میکنم و باید اطاعت شود؛ زیرا این کار موجب دخول فساد در قلب و خرابی دین و نزدیک شدن تغییر و تحوّل در قدرت است.بدینترتیب در این نگرش الهی تأکید بر نفی اصالت ریاست و طرد برداشت مادی از آن است.
نکته مهم دیگر این است که امانت در نگرش امام علی با امانت در نگرشهای مادی متفاوت است؛ در نگرش مادی ممکن است مدیریت صرفا امانتی اجتماعی تلقّی بشود، اما این امانت در بینش الهی سه ضلعی است: امانت خدا، امانت مردم و امانت حاکمان در سلسله مراتب اداری، که در نهجالبلاغه و سخنان حضرت علی(ع) به هر سه امانت اشاره شده است. البته این امانتها طولی و ترتبی است و ریشه آن، امانت الهی و به دنبال آن، امانت اجتماعی و مردمی و سپس امانت از سوی فرادستان در سلسله مراتب مسؤولیت است. بدینترتیب نخستین اصل در نگرش مدیران به مسؤولیت در دیدگاه حضرت علی(ع) این است که مدیر باید مسؤولیت و منصب پذیرفته شده را امانتی تلقی کند که بر اساس سلسله مراتب، از خدا به ولی و از ولی به او واگذار شده است؛ و تمام کوشش او در جهت ادای این امانت باشد.حضرت خطاب به یکی دیگر از کارگزاران خود، مسؤولیت حکومت را امانت معرفی میکند و او را در این امانت سهیم میداند و می فرماید: اما بعد، من تو را شریک در امانتم (حکومت و زمامداری) قرار دادم. و هنگامی که احساس کرد وی در حوزه مدیریت خود خیانت کرده است به او فرمود:عهد و پیمانت را نسبت به پسر عمت دگرگون ساختی... با خائنان نسبت به او خیانت ورزیدی؛ نه پسر عمت را یاری کردی و نه حق امانت را ادا نمودی.سپس او را به علت اینکه فعالیتش در جهت به دست آوردن دنیا و خیانت به امانت مردم بوده است سرزنش میکند و میفرماید:گویا تو جهاد خود را به خاطر خدا انجام ندادهای... گویا تو با این امت برای تجاوز و غصب دنیایشان حیله و نیرنگ به کار میبردی و مقصدت این بود که اینها را بفریبی و غنایمشان را در اختیارگیری؛ پس آنگاه که امکان تشدید خیانت به امت را پیدا کردی تسریع نمودی.حضرت علی(ع) در این خصوص در نامهای خطاب به اشعث بن قیس (استاندار منطقه بزرگ آذربایجان) میفرماید:کاری که به عهده توست نانخورش (طعمه) نیست؛ بلکه امانتی است برگردنت. آن که تو را بدان کارگمارده، نگهبانی از امانت را به عهدهات گذارده، تو را نرسد که آنچه خواهی به رعیت فرمایی، و بی دستور به کاری دشوار درآیی.حضرت در این کلام به صورتی زیبا دو مقوله «طعمه» و «امانت» را در باب مسؤولیت و مدیریت مقابل هم قرار داده است. واژه «طعمه» دارای معنایی عام است که میتواند شامل همه اموری شود که انسان برای ارضای نیازهای شخصی مادی و دنیوی به کار میگیرد. بدین ترتیب حضرت خطاب به استاندار خود تذکر میدهد که نباید چنین تصوّری از مسؤولیت داشته باشد، بلکه تلقّی او باید «امانت شمردن مسؤولیت اجتماعی» باشد؛ امانتی که از طرف خدا و مردم بر دوش او گذاشته شده است.
حضرت در نامهای خطاب به یکی دیگر از کارگزاران کشوری خود متذکر میشود که اگر هدف حاکم از مسؤولیت امانتداری نباشد ـ بلکه هدفش برآوردن حوایج شخصی باشد ـ این انگیزه حاکم را از اجرای عدالت باز میدارد: «َاِنّ الْوَالِی اِذَا اخْتَلَفَ هَوَاهُ مَنَعَهُ ذَلِکَ کَثِیراً مِنَ الْعَدْلِ.»برخی «اختلف هواه»را بدین گونه معنا میکنند: «جَری تَبَعَاً لِمآرِبِه الشَّخْصِیَة»؛ یعنی اینکه فرد دنبال خواستههای شخصی خود باشد. بدینترتیب معنای کلام این است که وقتی حاکم و مدیر به دنبال خواستههای شخصی و تبعیضهای بیجا در نگرش به افراد و گروهها باشد و نگاه او به حکومت و مدیریت، برآوردن حوایج شخصی باشد، این نگرشِ منفی او را از بسیاری از موازین عدل دور میدارد؛ زیرا توجه خاص به خواستههای شخصی سبب ترجیح خود بر دیگران میشود و این حالت، انسان را از برخورد مساوی در استیفای حقوق مردم باز میدارد.بدین سبب حضرت در ادامه مینویسد: پس باید کار مردم در آنچه حق است نزد تو یکسان باشد.
نکتهای که توجه به آن شایسته است آنکه با تحلیل مفهوم امانت، به دو رکن و عنصر دیگر میتوان دست یافت: نخست، وظایف امین وشرایط امانتداری؛ دوم، مسؤولیت و بازخواست الهی است، و این دو عنصر در نگرش مدیران باید هر دو با هم، مورد عنایت قرار گیرد. از سوی دیگر امانت با خلافت انسان ربطی وثیق دارد و البته تحلیل و تبیین آن به مجالی دیگر نیاز دارد.
ارزش ابزاری حکومت و مدیریت
از مجموع بسیاری از تعالیم اسلام و آموزههای امام علی(ع) به وضوح برمیآید که پذیرش هر گونه مسؤولیت و مدیریت، ارزش ذاتی ندارد و نگرش مدیران به آن مسؤولیتها باید به گونهای باشد که این مناصب برای آنان ابزاری برای اجرای عدالت و احکام الهی باشد؛ بدینمعنا که حکومت و مدیریت ابزاری برای دستیابی به آرمانهای الهی و تحقق موازین عدل و قوانین الهی است. در این راستا ایشان حکومت خود را وسیلهای میدانند برای اجرای احکام الهی، نه ابزاری در جهت سلطنت . حضرت در جای خطاب به ابن عباس میفرماید:به خدا این کفش پاره را از حکومت بر شما بیشتر دوست میدارم مگرآنکه حقّی را برپا سازم یا باطلی را براندازم.بر این اساس، حضرت در خطبه شقشقیه پذیرش مسؤولیت از طرف علما را «عهدی الهی» و وسیله احقاق حق و دفع ظلم از مظلومان تلقّی میکند:و اگر نبود عهد و مسؤولیتی که خداوند از دانشمندان هر جامعه گرفته که در برابر شکمخوارگی ستمگران و گرسنگی ستمدیدگان سکوت نکنند، من مهار شتر خلافت را رها میساختم و از آن صرف نظر میکردم... .
و در جای دیگر خطاب به مالک اشتر میگوید: باید محبوبترین کارها نزد تو اموری باشد که به حق و عدالت موافقتر است.و نیز میفرماید: آنچه بیشترْ دیده والیان بدان روشن است، برقراری عدالت در شهرها و میان رعیت دوستی پدید شدن است. حضرت حکومت را ابزاری برای احقاق حق میدانند و خطاب به یکی از کارگزاران، که از ریاست برای به دست آوردن منافع شخصی استفاده کرده بود، میفرماید …: به خدا! اگر حسن و حسین چنان میکردند که تو کردی، از من روی خوش نمیدیدند و به آرزویی نمیرسیدند تا حق را از آنان بستانم و باطلی را که به ستمشان پدید شده بود گردانم. و سوگند میخورم به پروردگار جهانیان که آنچه تو بردی از مال مسلمانان، اگر مرا روا بود، شادم نمینمود که به دستش آرم و برای پس از خود میراث بگذارم.
و نیز میفرماید: همانا بر امام نیست جز آنچه از امر پروردگار به عهده او واگذار شده؛ کوتاهی نکردن در موعظت، و کوشیدن در نصیحت و زنده کردن سنت؛ و جاری ساختن حدود بر مستحقان و رساندن سهمهای بیتالمال به در خورِ آن.
نگرش به مدیریت در نظام مدیریتی اسلام، ترکیبی است از علم و اخلاق و نمیتوان این دو مقوله را از هم جدا کرد. البته در بُعد علمی (روشی و فنی) قابلیت تحول و انعطاف بالایی وجود دارد؛ بدینمعنا که، به اصطلاح فقهی، در قسمت روشها حوزه «منطقه الفراغ» گستردهتر است؛بدین سبب باید در گذر زمان از تجارب جدیدِ بشر استفاده کرد. امّا در بُعد «اخلاق مدیریتی» ثبات بیشتری وجود دارد؛ به این معنا که برای نظام ارزشی و اخلاق حکومتی و اداری بر اساس رسالت دین، توصیهها و معارف مبسوط و دامنهداری وجود دارد که غالبا از ثبات و ماندگاری برخوردارند. حضرت علی(ع) گاهی در باب جنگ، جمعآوری مالیات، و دیگر فعالیتهای مدیریتی، توصیههای روشی، مهارتی و فنی ارائه میکنند، که مدیر مسلمان ملزم به رعایت آنهاست؛ و گاهی نیز توصیههایی اخلاقی و ارزشی در باب مدیریت و حکومت ابراز داشتهاند. این دو نوع مباحث، ما را به این مطلب رهنمون میسازد که یکی از اصول حاکم بر نگرش مدیر در مدیریت آن است که وی، همانقدر که به علم و فن در مدیریت اهمیت میدهد، به توصیههای اخلاقی و رعایت آن نیز توجه داشته باشد. علی(ع) در این خصوص کارگزاران خود را ملزم به رعایت اصول اخلاقی نمودهاند. برای مثال حضرت خطاب به شریح بن هانی (یکی از فرماندهان لشکر خود) میفرماید :در هر صبح و شام از خدا بترس، و از فریب دنیا به خود بیم دار، و هیچگاه دنیا را امین مشمار! و بدان که اگر خود را باز نداری از بسیارِ آنچه دوست میداری به خاطر آنچه ناخوش و زشت میشماری، هوسها تو را بدین سو و آن سو کشاند و زیانهای بسیار به تو رساند. پس نفست را باز دار و در پی هوس رفتنش مگذار و چون خشمت سرکشد، خردش ساز و بکوبش و برانداز.
و در جای دیگر خطاب به مأموران اخذ مالیات میفرماید: او را میفرمایم که از خدا بترسد در پنهانش آنجا که جز خدا نگرندهای نیست و جز او راه برنده؛ و او را میفرمایم تا آشکارا طاعت خدا را نگزارد و در نهان خلاف آن را آرد. وهر کس کردار و گفتار او دو گونه نبود، امانت را گزارده و عبادت را خالص به جای آورده.حضرت خطاب به محمد بن ابیبکر ـ هنگامی که او را به سرپرستی لشکر مصر انتخاب کرد ـ در خصوص توجه به مسائل اخلاقی، میفرماید: بدان که من تو را سرپرست بزرگترینْ لشکرم، یعنی لشکر مصر، نمودم. پس بر تو لازم است که با خواستههای دلت مخالفت کنی و از دینت دفاع نمایی؛ گرچه یک ساعت از زندگانیت بیش نمانده باشد. و هرگز خداوند را به خاطر رضایت احدی از مخلوقش به خشم نیاوری؛ چرا که خداوند جای همه کس را میگیرد و کس نمیتواند جای خداوند را بگیرد.
حضرت کارگزارانی را که به اصول اخلاقی پایبند نبودند، نکوهش و توبیخ نموده است و آنان را برای تصدی امور مدیریتی لایق نمیداند. و در خطاب به یکی دیگر از کارگزاران میفرماید: ...حق پروردگارت را سبک مشمار و دنیایت را با نابودی دینت اصلاح مکن که از زیانکارترین افراد خواهی بود.
حضرت به علت اهمیت ویژگیهای اخلاقی در نگرش مدیریت، واگذاری مناصب مدیریتی را ـ به خصوص در سطح کلان ـ به افرادی که صلاحیت اخلاقی ندارند، جایز نمیدانند: ... شما میدانید که سزاوار نیست کسی که بر نوامیس، خونها، غنائم، احکام و امامت مسلمانان ولایت دارد بخیل باشد تا در جمعآوری اموال آنان برای خویش حرص ورزد و نباید جاهل و نادان باشد که با جهلش آنها را گمراه کند و نه جفاکار تا پیوندهای آنها را از هم بگسلد و به نیازهای آنها پاسخ نگوید؛ و نه ستمکار که در اموال و ثروت آنان حیف و میل نماید، و گروهی را بر گروه دیگری مقدم دارد و نه رشوهگیر درقضاوت تا حقوق را از بین ببرد و در رساندن حقّ به صاحبانش کوتاهی ورزد... .
یکی از اصول حاکم بر مدیریت اسلامی این است که مسؤولِ مافوق در عملکرد مدیران و کارمندانِ سطوح پایینتر مشارکت دارد و باید جوابگوی تخلفات آنان باشد. نشانه تأکید بر این اصل، آن است که امیرمؤمنان(ع) بر مدیران و کارگزاران خود نظارت بسیار دقیقی داشته است و در موارد مختلف از نهجالبلاغه، در باب گزارش از عملکرد مدیران خود میفرماید: «مأموران من درباره عملکرد تو گزارش آوردهاند»، یا «گزارشهای مردمی دریافت شده است». حضرت بر اساس این گزارشها، گاهی از تخلفِ مدیر مطمئن شده و نامهای عتابآمیز به او نوشتهاند و در موارد دیگر که احتمال خطا بوده است، به مدیران هشدار دادهاند. برای مثال حضرت در این خصوص به عبدالله بن عباس(عامل بصره)، که شخصیت برجستهای بود، مینویسد:به من خبر دادهاند با تمیمیان درشتی کردهای و به آنان خشن سخن گفتهای!... پس، ابوالعباس! خدایت رحمت کند، در آنچه بر زبان و دست تو جاری گردد، خوب باشد یا بد، کار به مدارا کن که من و تو در آن شریک خواهیم بود.
بنابراین در عین حال که مسؤولیت به صورت سلسله مراتبی توزیع شده است، ولی مسؤولان فرادست نیز در قبال عملکرد فرودستان سهیماند و در صورت کوتاهی مورد بازخواست قرار میگیرند.
حضرت در خصوص سلسله مراتبی بودن مدیریت، خطاب به مالک اشتر میفرماید :... از عفو و گذشت خود آن مقدار به آنان عطا کن که دوست داری خداوند از عفوش به تو عنایت کند، زیرا تو مافوق آنها و پیشوایت ما فوق تو، و خداوند مافوق کسی است که تو را زمامدار قرار داده است.
نگرش جامع به مدیریت، یکی از نگرشهای اساسی است؛ به این معنا که مدیر ـ به خصوص در مدیریت کلان باید علاووه بر توسعه و آبادانی دنیای مردم به امور معنوی و فرهنگی آنان نیز توجه داشته باشد.حضرت در این خصوص میفرماید: مردم! مرا بر شما حقی و شما را بر من حقی است: بر من است که خیرخواهی خود را از شما دریغ ندارم، حقی را که از بیتالمال دارید بگزارم، شما را تعلیم دهم تا نادان نمانید، و آداب آموزم تا بدانید.
علی(ع) در عهدنامه مالک اشتر، در بیان وظایف زمامدار، هردو بُعد معنوی و دنیوی را مطرح کردهاند:این عهدی است که به مالک سپردم، هنگامی که او را بر مصر گماشتم، و او را بر چهار مسؤولیت موظف کردم: تا مالیاتهای آن سرزمین را جمعآوری کند؛ با دشمنان آن کشور بجنگد؛ به اصلاح اهل آن همت گمارد؛ و به عمران و آبادی آن مناطق بپردازد.
بدینترتیب حضرت همه این وظایف را بر عهده مدیر و حاکم میگذارد. البته هنگامی که مدیریتها تقسیم شوند، اوضاع اندکی متفاوت میشود، ولی روح داستان این است که مدیریت در نظام اسلامی و با نگاه علی(ع) مدیریتی است که فرد نمیتواند بگوید من فقط به عمران و آبادانی میپردازم و به بُعد فرهنگی و معنوی و اخلاقی کاری ندارم یا به عکس. ممکن است بر اثر تقسیم مسؤولیتها، این وظایف تقسیم شود، امّا در هر حال نگرشِ مدیرِ اسلامی، نگرشی ترکیبی از «آبادی معنوی و دنیوی» است.
امام علی(ع) خطاب به مالک اشتر در باب آبادانی دنیوی میفرمایند : ... کوشش تو در آبادی زمین بیش از کوشش در جمعآوری مالیات باشد؛ زیرا مالیات جز با آبادانی به دست نمیآید، و آن کس که بخواهد مالیات را بدون آبادانی مطالبه کند، شهرها را خراب، و بندگان خدا را نابود میسازد، و حکومتش بیش از مدّت کمی دوام نخواهد داشت.
نگرش انسان به مدیریت و مسؤولیت، بر حقوق و وظایف متقابل مبتنی است. از افتخارات روش حکومتی و مدیریتی امام، ذکر شده در نهجالبلاغه ـ که الگویی بسیار زنده و پاسخگوی نیازهای انسان در گذر زمان است ـ نگاه حق و وظیفه متقابل است. امیرمؤمنان(ع) در موارد مختلف به این حقوق و وظایف متقابل اشاره کرده است:کسی را حقی نیست جز آنکه بر او نیز حقی است؛ و بر او حقی نیست جز آنکه او را حقی بر دیگری است.
بدینمعنا، حق چنان است که به نفع کسی نخواهد بود مگر آنکه به گونهای به زیان وی نیز خواهد بود و حق به زیان وی جاری نخواهد شد جز آنکه در مواردی دیگر به سود او تمام میشود. حضرت سپس بر این نکته تأکید میورزد که حتی خداوند هم، که صاحب حق مطلق است، با عنایت و لطف خود برای دیگران نسبت به خود، حق متقابل مقرر داشته است: و اگر کسی را حقی بُوَد که حقی بر او نَبُوَد، خدای سبحان است نه دیگری از آفریدگان؛ چه، او را توانایی بر بندگان است و عدالت او نمایان است در هر چیز که گونه گون قضای او بر آن روان است.لیکن خدا حق خود را بر بندگان، اطاعت خویش قرار داده و پاداش آنان را در اطاعت، دو چندان یا بیشتر نهاده، از درِ بخشندگی که او راست و افزون دهی که وی را سزاست.
ایشان در مورد حق متقابل شهروندان و مسؤولان میفرمایند: همانا خداوند بر شما برای من حقی قرار داده، چون حکمرانی شما را به عهدهام نهاد؛ و شما را نیز حق است بر من، همانند حقّ من که بر گردن شماست.امام(ع) در ادامه این خطبه ـ که در جنگ صفین ایراد کرده است ـ بر اهمیت و منزلت برتر حق متقابل مسؤولان و مردم تأکید میکند و کاربست آن را مایه عزت و اعتلای جامعه میداند: بزرگترین حقها که خدا واجب کرده است، حقّ والی بر رعیت است و حق رعیت بر والی، که خدای سبحان آن را واجب نمود، و حق هر یک را بر عهده دیگری واگذار فرمود، و آن را موجب برقراری پیوند آنان و ارجمندی دین ایشان کرد. پس حال رعیت نیکو نگردد جز آنکه والیان نیکو رفتار باشند؛ و والیان نیکو رفتار نگردند، جز آنگاه که رعیت درستکار باشند. پس چون رعیت حقِ والی را بگزارد، و والی حق رعیت را به جای آرد، حق میان آنان بزرگمقدار شود. و راههای دین پدیدار و نشانههای عدالت برجا و سنت چنانکه باید، اجرا. پس کار زمانه آراسته گردد و طمع در پایداری دولت پیوسته و چشم آز دشمنان بسته و اگر رعیت بر والی چیره شود یا والی بر رعیت ستم کند، اختلاف کلمه پدیدار گردد، و نشانههای جور آشکار، و تبهکاری در دین بسیار. راه گشاده سنّت را رها کنند، کار از روی هوا کنند،و احکام فرو گذار شود و بیماری جانها بسیار، و بیمی نکنند که حقی بزرگ فرو نهاده شود یا باطلی سترگ انجام داده. آنگاه نیکان خوار شوند و بدکاران بزرگ مقدار.
حضرت علی(ع) یکی از نگرشهای مدیر را توجه به ارزش انسانها ـ به طور عام، از هر قبیله و نژاد یا دین و مذهب که باشند ـ میدانند و متذکر میشوند که زمامدار به عنوان مدیر اسلامی باید حافظ حیثیت، آبرو، مال و جان انسانها باشد. حضرت در این خصوص در نامهای خطاب به مأموران مالیاتگیر میفرماید: هیچکس را از خواستههای مشروعش باز ندارید... و نیز به خاطر گرفتن درهمی، کسی را تازیانه نزنید؛ همچنین به مال احدی ـ چه مسلمان و چه غیرمسلمان که در پناه اسلام است ـ دست نزنید. امام(ع) در سیره خود، در برابر افرادی که خویشتن را کوچک وکم ارزش جلوه میدادند،واکنش نشان میداد و آنان را از این کار منع میکرد. برای مثال ایشان از همراهیِ فردی که پیاده در حال حرکت بود با خود که بر مرکب سوار بودند، ممانعت کردند و فرمودند: باز گرد؛ چرا که پیاده حرکت کردنِ شخصی مانند تو در رکابِ مثلِ من، مایه غرور برای والی و ذلت و خواری برای مؤمن است.
نگرش حضرت به انسانها، به خصوص مسلمانان، چنان است که ارزش و احترام آنان را از تمام مقدسات بالاتر میدانند: و حرمت مسلمان را از دیگر حرمتها برتر نهاده، و حقوق مسلمانان را با اخلاص و یگانه پرستی پیوند داده است. پس مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبان او آزاری نبینند، جز آنکه برای حق بود؛ وگزند مسلمان روا نیست جز در آنچه واجب شود. بدینترتیب، نگرش مدیر مسلمان به مردم باید حاکی از احترام خاصِ او به آنان باشد، به گونهای که از ناحیه مدیریت او هیچ نوع بیاحترامی و آزاری به مسلمانان نرسد؛ چنانکه باید به مردم محبّت کامل داشته باشد.حضرت در این باره خطاب به مالک اشتر میفرماید: قلب خویش را نسبت به ملت خود مملو از رحمت و محبّت و لطف کن و نسبت به آنها همچون حیوان درندهای مباش که خوردن آنان را غنیمت شماری! زیرا آنها دو گروه بیش نیستند: یا برادران دینی تواند، و یا انسانهایی همچون تو.همچنین خطاب به ابنعباس ـ هنگامی که او را به فرمانداری مصر منصوب کرد ـ فرمود: با مردم گشادهرو باش؛ آنگاه که آنان را بینی، یا درباره آنان حکمی دهی یا در مجلس ایشان نشینی.
ایشان رفتار نامناسب با غیرمسلمانان را نیز نمیپذیرند و خطاب به یکی از کارگزاران خود- که با مردم غیر مسلمان تحت قدرت خود بد رفتاری کرده بود - میفرمایند: اما بعد، دهقانانِ شهر تو شکایت دارند که با آنان درشتی میکنی و سختی روا میداری، ستمشان میورزی و خردشان میشماری. من در کارشان نگریستم و دیدم چون مشرکاند نتوانشان به خود نزدیک گرداند، و چون در پناه اسلاماند نشاید آنان را راند. پس، در کار آنان درشتی و نرمی را با همآمیز. گاه مهربان باش و گاه تیز! زمانی نزدیکشان آور و زمانی دورتر.
از آنجایی که قدرتِ همراه با مدیریت، آسیبهایی مانند عُجب و کبر و فساد را در انسان تولید میکند. بدینسبب علی(ع) متذکر میشوند که راه علاج این امراض روحی آن است که مدیر نگرش خود را به مدیریت بدینگونه شکل دهد که با در نظر گرفتن عظمت، قدرت و سلطنت الهی به کوچک بودن خود وعملش پی ببرد.در این صورت مدیریت و ریاستی که از این مدیریت برای او حاصل شده است، نمیتواند باعث خودبزرگ بینی او شود. حضرت در این خصوص خطاب به مالک اشتر میفرماید: آنگاه که در اثر موقعیت و قدرتی که در اختیار داری، کبر و عُجب و خودپسندی در تو پدید آید، به عظمت قدرت و مُلک خداوند که مافوق تو است، نظر افکن! که این تو را از سرکشی پایین میآورد و تیزی تو را فرو مینشاند و خِرَد رفته ات را به جای باز میگرداند. از همتایی در علوّ و بزرگی با خداوند برحذر باش و خود را از تشبّه با او در جبروتش برکنار دار؛ چرا که خداوند هر جبّاری را ذلیل و هر فرد خودپسند و متکبّری را خوار خواهد ساخت.
و در جای دیگر از عهدنامه میفرماید: هرگز حاکم بر خویشتن نخواهی بود، جز اینکه فراوان به یاد قیامت و بازگشت به سوی پروردگار باشی.
حضرت برای کنترل درونی افراد، نظارت الهی را به یاد آنها میآورد و میفرماید: از معصیت خدا در خلوتگاهها بپرهیزید؛ چرا که همو شاهد و همو حاکم و دادرس است.همچنین میفرماید: آن روز [قیامت] همراهِ هر کس گواه و سوق دهندهای است، که تا صحنه قیامت او را میراند و شاهدی که به اعمال او گواهی دهد. امام(ع) در مورد نظارت الهی خطاب به محمد بن ابیبکر ـ هنگامی که حکومت مصر را به او داد ـ میفرماید: با آنان فروتن باش و نرمخو، و هموار و گشادهرو، و به یک چشم به همگان بنگر؛ خواه به گوشه چشم نگری و خواه خیره شوی به آنان، تا بزرگان در تو طمعِ ستم بر ناتوانان نبندند و ناتوانان از عدالت مأیوس نگردند؛ که خدای تعالی میپرسد از شما بندگان، از خرد و درشتِ کارهایتان و از آشکارِ آن و نهان.
حاکمیت از نظر قرآن
حق حاکمیت اصالتاً از آن خدا است؛ زیرا مالکیت هستی از آن او است خداوند تبارک وتعالی در آیه 67 سوره ملک می فرماید: (تَبارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ)«بزرگوار است آن که فرمانروایی به دست او است و او بر هر چیزی توانا است». بر این اساس حکومت بر انسانها، در اصل حق خدا و از شئون ربوبیت او است. هیچ کس حق حاکمیت بر دیگری را ندارد؛ مگر آنکه از طرف خدی متعال نصب شده یا مأذون باشد.
ودر آیه 59 سوره نساء این موضوع را روشن سا خته و به انسانها فرمان داده که از طریق پیامبر(ص) و امام(ع) اطاعت خدا را انجام دهند: (أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ). «ای کسانی که ایمان آوردهاید! خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را اطاعت کنید». ونکته مهم اینکه اِعمال این حق و فعلیت بخشیدن به آن منوط به اقبال، پذیرش و رضایت مردم است. *****
منابع:
1- قرآن کریم
2- نهج البلاغه
3- وسائل الشیعه
4- جواهری، محمدرضا، (1380) نظارت از دیدگاه امیرمومنان امام علی(ع) انتشارات امام محمد باقر(ع)
5- گلشنی، مهدی، (1381) مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام علی(ع) و عدالت، جلد دوم، تهران، ترجمه نهج البلاغه، جلد پنجم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی
6- واثقی، قاسم، (1380) تدابیر و سیره عملی امام علی(ع) در تامین امنیت اجتماعی، تهران
7- عمید زنجانی، (1367) فلسفه سیاسی، جلد سوم (حقوق بین الملل اسلام) تهران، انتشارات امیرکبیر
8- ماهنامه پاسدار اسلام ، شماره 234
9- پایگاه اینترنتی نویسنده