سفارش تبلیغ
صبا ویژن
(چهارشنبه 103 آذر 14 ساعت 1:19 عصر )
دانش دو گونه است : دانش در دل که دانشی سودمند است و دانش بر زبان که حجّت خدا بر بندگانش است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

پایگاه اطلاع رسانی مباشری

Powerd by: Parsiblog ® team. ©2006

شعر عاشورایی (شعر شب عاشورا)


امشـب شهـادت نـامه‌ی عشاق، امضا می‌شود

فردا ز خون عاشقان، ایــن دشـت دریا می‌شود

امشب کنار یـکـدگـــر،بنشــستــه آل مـصـطـفـی

فردا پریشان جمع‌شان، چون قلب زهرا می‌شود

امشــب بــود برپــا اگــر، ایـن خـیمه‌ی ثـاراللهی

فردا به دست دشمنــان، برکنده از جــا می‌شود

امــشب صــدای خــواندن قـرآن به گوش آید ولی

فردا صدای الامــان، زین دشــت بــر پــا می‌شود

امشب کنار مادرش، لب تشنه اصغر خفته است

فــردا خـدایــا بستــرش، آغــوش صحـرا می‌شود

امشب که جمع کودکان، در خـواب نــاز آسوده‌اند

فردا به زیر خـــــارها، گـمگــشتـه پیــدا می‌شود

امــشب رقیــه حلــقه‌ء زریــن اگـر دارد به گوش

فردا دریغ ایــن گوشــوار از گــوش او وا می‌شود

امشب بـه خـیـل تشنگان، عباس باشد پاسبان

فردا کنــار علقمــه، بــی دسـت سقّـا می‌شود

امشب که قاسم، زینت گلـــزار آل مصطــفـاست

فردا ز مرکب، سرنگون، ایــن سـرو رعنا می‌شود

امشب گـــرفته در میــــان، اصحـــاب، ثـــارالله را

فـردا عــزیــز فاطمـه، بی یــار و تنــها می‌شود

امشب به دست شاه دشت،باشد سلیمانی نگین

فردا به دست ساربان، این حلقه یغما می‌شود

امــشــب سـر سِــرّ خــدا بــر دامـــن زینـب بود

فــردا انیس خولی و دیــر نصــــاری مــی‌شود

ترسم زمین وآسمان، زیر و زبر گردد "حسان"

فردا اســــارت نامه‌ی زینب چو اجرا می‌شود

حسان چایچیان



  • کلمات کلیدی :
  • » موسی مباشری
    »» نظرات دیگران ( نظر)

    شعر شب عاشورا از سید رضا موید


    خدا کند نرود امشب و سحر نشود

    که روز ما زشب تار تیره تر نشود

    چه فتنه ها که به دنبال این سحر نبود

    خدا کند نرود امشب و سحر نشود

    خدا کتد که که به حشر انتها شود امشب

    که حشر واقعه کربلا دگر نشود

    شب اسارت پرده نشین خاص خداست

    چه می شود که اگر صبح پرده در نشود

    شب شهادت نوباوگان فاطمه است

    خدا کند که سحر گاه جلوه گر نشود

    خدا کند نرود امشب و نیاید صبح

    که داغ زینب مظلومه تازه تر نشود

    خدا کند نشود صبح باز تا زینب

    زداغ مرگ دو فرزند خون جگر نشود

    خدا کند نشود صبح این شب عاشور

    که یادگار حسن را کفن ببر نشود

    خدا کند نشود صبح تا گلوی علی

    نشان تیر دستم در کف پدر نشود

    خدا کندکه فتد تیر حرمله از کار

    ویا هرانچه زند تیر کارگر نشود

    شب وداع علی اکبر است با لیلی

    وداع مادر و فرزند مختصر نشود

    گمان به مردن لیلی بود زداغ علی

    خدا کند که زداغ پسر خبر نشود

    خدا کند نشود صبح تا به دشت بلا

    به خاک و خون تن عباس غوطه ور نشود

    سر حسین ز پیکر جدا شود فردا

    خوش است ظلمت امشب بگو بسر نشود

    خدا کند ندمد صبح تا که فردا شب

    خیام ال علی طعمه شرر نشود

    ولی اگر نبود آب خون این شهدا

    نهال دین خداوند بارور نشود

    قیام حق به قیام حسین پیوند است

    قیام حق نشود این قیام اگر نشود

    فراق کربلامی کشد مؤید را

    مگر جوار پدر قسمت پسر نشود


    سید رضامؤید



  • کلمات کلیدی :
  • » موسی مباشری
    »» نظرات دیگران ( نظر)

                   اشعار شب عاشورای امام حسین (ع)

     

    شب است وبوی جدایی زکربلا آید

    صدای ناله زینب زنینوا آید

    صدای خواندن قرآن زحنجر اکبر

    برای دفعه آخر چه با صفا آید

    هنوز ماه مدینه محافظ حرم است

    کنار خیمه طفلان صدای پا آید

    نشسته با نوی مظلومه با برادر خود

    سخن زغربت وهجران زآن سرا آید

    هر آنچه داشت هراسش،همیشه،خواهد دید

    امان زلحظه فردا که پر بلا آید

    دوباره پهلوی بشکسته را عیان بیند

    که روی خاک به صورت غم آشنا آید

    هنوز یار نرفته چنین پریشان است

    اگر از خنجر خونریز لبِ تشنه ببرند سرم را، اگر از تیغ شکافند در این عرصه ی خونین جگرم را، اگر از تیر سه شعبه بدهند آب عوض شیر گل نوثمرم را، اگر از داغ برادر شکند خصم ستمگر کمرم را، اگر از چار طرف خصم زند برجگرم تیر، اگر آید به سر و کتف و تنم ضربت شمشیر، اگر از سنگ شود غرقه به خون روی منیرم، اگر آتش عوض آب دهد خصم شریرم، اگر از داغ پسر سوزم و صد بار بمیرم، به خدایی که مرا خواسته با پیکر صدچاک ببیند به تنم زخم دوصد نیزه وشمشیر نشیند، به ستمگر نکنم کرنش و ذلت نپذیرم، اگر آرند به جنگم همه ی اهل زمین را و سما را

    انا مظلوم حسین

    منم و عهد الستم، نه گسستم نه شکستم، به خدا غیر خدا را نپرستم، به خدا من پسر شیر خدا و پسر فاطمه هستم، همه ی دار و ندارم همه هفتاد و دو یارم به فدای ره جانان، منم و سرخی رویم، منم و خون گلویم، منم وحنجر عطشان، منم و داغ جوانان، منم و خاک بیابان، منم و سُمِ ستوران، من و
    رگ های بریده، منم و قلب دریده منم وطفل صغیرم، منم و کودک شیرم، منم و دخت اسیرم، منم و حیّ قدیرم، منم و زخم فراوان، منم و آیه ی قرآن، منم و زخم زبان ها، منم و تیغ و سنان ها، همه آیید و ببینید مقام و شرف و عزت ما را

    انا مظلوم حسین

    به خدا و به رسول و به علی ابن ابی طالب و زهرای بتول و حسن آن سید ابرار، به هفتاد و دو یارم به حبیبم به زهیرم به طرماح و به جون و وهب پاک سرشتم، به جلال و شرف عابس و عباس و به عثمان و به جعفر، به شهیدان عقیل و به خلوص دل عبد اللَّه و قاسم، به علی اکبر و داغش به علی اصغر و خونش به گل یاس مدینه، به رقیه به سکینه، به دل سوخته ی زینب کبرا و دو فرزند شهیدش، به لب تشنه ی اطفال صغیرم، به تن خسته ی سجاد عزیزم، من از این قوم ستمگر نگریزم، نکنم بیعت و با خصم ستمگر بستیزم، من و ذلت، من و تسلیم، من و خواری و خفت، سر من بر سر نی راه خدا پوید و با دوست سخن گوید و گردد هدف سنگ و خورد چوب، نبینم به خدا غیر خدا را

    انا مظلوم حسین

                                              حاج غلامرضا سازگار(میثم)



  • کلمات کلیدی :
  • » موسی مباشری
    »» نظرات دیگران ( نظر)

     

    =-=-=-=-=--=-=-=-=-=--=-=-=-=-

    ما سینه زنان رسم جنون باب نمودیم

    جان و سر خود هدیه به ارباب نمودیم

    از عمق درون ناله و فریاد نمودیم

    با سینه زدن زلزله ایجاد نمودیم

    در حزب على اکبر و در خط حسینیم

    دیوانه زنجیرى بین الحرمینیم

    دارد همه هستى ما بوى گل یاس

    شد رهبر ما عشق خدا حضرت عباس

    موسى که به سیناى صفا رفت ز ما بود

    منصور که بر دار بلا رفت ز ما بود

    عیسى که به بیمار شفا داد زما بود

    یحیى که سر از بهر خدا داد ز ما بود

    آرى همه عشاق ز ما بوده و هستند

    پیمانه شکستند که پیمان نشکستند

                                                                        شاعر؟؟؟

    =-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

    من در این زندان به جرم عشق یار افتاده ام

    بهر حفظ دین و کسب و افتخار افتاده ام

    در مقام سر نوشتم چاره جز تسلیم نیست

    بر گ زردم در مسیر جویبار افتاده ام

    یوسفی هستم که از جور و جفای ظالمان

    کنج زندان با دو چشم اشکبار افتاده ام

    من حسینی مذهبم که از بهر ارشاد بشر

    گوشه محبس حزین وبی قرار افتاده ام

    من امام هفتمینم کز پی ترویچ دین

    بی کس و تنها در این زندان تار افتاده ام

    من گلی از گلشن آل رسولم کز ستم

    بارخ پژمرده ای درپای خار افتاده ام

    محرم رازم به غیر از کنده و زنجیر نیست

    کاین چنین بی مونس و بی غمگسار افتاده ام

    مرغ بی بال و پری هستم که از جور عدو

    اندر این کنج قفس دور از دیار افتاده ام

    شد دل شوریده از این ماتم عظمی حزین

    کاندر این محبس غریب و دل فکار افتاده ام



  • کلمات کلیدی :
  • » موسی مباشری
    »» نظرات دیگران ( نظر)

    نزدیک مغرب است خدایا چه می شود؟

    کشتی شکست خورده دریا چه می شود؟

    از لاله های خون جراحات زخم عشق

    مقتل ز عمق فاجعه دریاچه می شود

    با چکمه های بند نبسته رسیده شمر

    با زخمهای سینه بابا چه می شود

    قاتل ز بس برید از نفس فتاد

    ای سر بریده بعد تو با ما چه می شود

    نزدیک مغرب است چه باد مخالفی

    نزدیک مغرب است ندا داد هاتفی

    ای کشته فتاده به صحرا حسین من

    ای میوه رسیده زهرا حسین من

    آن کهنه پیرهن که خودم بافتم چه شد

    ای بانی قیامت کبرا حسین من

    یادش به خیر شانه زدن های موی تو

    ای صاحب شفاعت عظما حسین من

    چشمت زدند عاقبت این هرزه چشم

    قربانی حسادت دنیا حسین من

    مغرب شد و گذشت وَِ حالا شب آمده

    بعد از تمام حادثه ها زینب آمده

    زینب رسید و خاطره ها را مرور کرد

    از بین نیزه های شکسته عبور کرد

    آهی کشید و گفت «أأنت اخی»حسین

    اینجا گریز روضه ی ما جفت و جور کرد

    بشنید یا «اخی الیً»صبور باش

    دل را به امر حنجر پاره صبور کرد

    در آخرین دقایق گودال قتلگاه

    هر نیزه ای به گونه ای عرض حضور کرد

    قلب ز شعله دلخورش آتش گرفته است

    ناگاه دید چادرش آتش گرفته است

     



  • کلمات کلیدی :
  • » موسی مباشری
    »» نظرات دیگران ( نظر)

         ژولیده نیشابوری

    =-=-=-=-=-=-=

    عشق یعنی کوچه کوچه انتظار

    رؤیت خورشید در باغ بهار

    عشق یعنی با جنون تا اوج‌ها

    رفتن از ساحل به بام موجها

    عشق یعنی یک تغزل شعر ناب

    مثنوی‌های خدای آفتاب

    عشق یعنی سوختن با شعله‌ها

    سبز گشتن در شکوه قله‌ها

    عشق یعنی های های اشک‌ها

    در فرات بی‌وفا با مشک‌ها

    دست‌افشان رقص سرخی واژگون

    سعی در محراب با قانون خون

    گفتمان مادران داغدار

    حسرت دیدار گل‌ها در بهار

    یک نماد از قصه جام شراب

    رویکردی سبز در تفسیر آب

    عشق یعنی یک شهود بی‌کران

    سینه‌ای با وسعت هفت آسمان

    در حضور آن فروغ تابناک

    سر تاویل شفق در جام تاک

    پایکوبی بر فراز دارها

    یک غزل با میثم تمارها

    یا قنوتی هم صدای آبها

    در نماز صبح با مهتابها

    عشق یعنی کهکشان در کهکشان

    چشم امیدی به سوی بی‌نشان

    عشق یعنی در فضای رازها

    خلسه‌ای جاوید با پروازها

    عشق یعنی بی‌کران نورها

    با شقایق‌ها میان هورها

    طور سینین حیرتی بی‌انتها

    شعر شبنم در گلستان خدا

    اشک غم در حسرت دیدارها

    همدلی تا صبح با تبدارها

    عشق یعنی یک سرود جاودان

    رقص گلها حیرت پروانگان

    عشق یعنی زینبی تا اوج‌ها

    ناخدایی بر فراز موجها

    یک زبان در کام از سر غدیر

    کهکشان آسمانهای منیر

    چیرگی بر خار و خسهای سراب

    مخزن‌الاسرار دخت بوتراب

    انعکاس خطبه سجادها

    یورشی جاوید بر بیدادها

    عشق یعنی رود رود مادران

    در عزای خیلی از نام‌آوران

    غرق در خون ذوالجناحی اشکبار

    در غم بشکوه آن تنها سوار

    همنوا با عون یا جعفر شدن

    روی دستان پدر پرپر شدن

    داستان خیمه‌های سوخته

    کودکانی از عطش افروخته

    عشق یعنی اربعین یاس‌ها

    اشک سرخی در غم عباسها

    تا شهادت یک حبیب باوفا

    پیر برنای کتاب کربلا

    جان فشانی مرگ احلی من عسل

    خوش درخشیدن فراسوی زحل

    عشق گفتی کربلا آمد به یاد

    هیبت خون خدا آمد به یاد

    عشق گفتی نینوا آمد به یاد

    عصمت لاله‌ها آمد به یاد



  • کلمات کلیدی :
  • » موسی مباشری
    »» نظرات دیگران ( نظر)

    گهواره تکان میخورد ? آرام نگیرد
    از سینه خشکیده دگر کام نگیرد
    حالا که شنیدست ندا ‌«ینصرنی» را
    جز عزم به میدان ? کمک انجام نگیرد

    تشنه ست? ولی معرفت این است که دیگر
    از دست کسی غیر نبی ? جام نگیرد
    با گریه ی بی اشک صدا کرد پدر را
    تا یکّه به میدان بلا گام نگیرد
    بر سینه خود تنگ گرفتش شه والا
    آنگونه که کس یار دلارام نگیرد
    آورد به میدان به سر دست که گویی
    جز بر سر دست پدر آرام نگیرد
    در مذهب آن بی صفتان بود وگرنه
    با تیر ? کس آهو بچه ای رام نگیرد
    خندید به روی پدر آندم که رهاشد
    مرغی که دگر دانه از این دام نگیرد

    سید حسن رستگار




  • کلمات کلیدی :
  • » موسی مباشری
    »» نظرات دیگران ( نظر)
    <   <<   41   42   43   44   45   >>   >

    لیست کل یادداشت های سایت
    17 توصیه امام خامنه ای حفظه الله برای امر به معروف و نهی از منکر
    اقتصاد مقاومتی
    پیام قرآنی 1
    اطلاعیه ستاد توزیع عادلانه یارانهها
    نماز شب و روزجمعه
    یاس از مردم
    پیام هفته بسیج
    8 آبان؛سالروز شهادت حسین فهمیده
    وحدت
    عمامه عاریتی؟!.
    آئین تکریم
    پنجاه خصلت از خصوصیات اخلاقی پیامبر اکرم (ص)
    عیب مرا به من بگو
    حسد
    از امریکا و انگلیس واکسن نخرید
    [همه عناوین(484)][عناوین آرشیوشده]

     RSS 
     Atom 

    بازدیدهای امروز: 12  بازدید
    بازدیدهای دیروز: 27  بازدید
    مجموع بازدیدها: 477950  بازدید [ صفحه اصلی ]
    [ وضعیت من در یاهو ]
    [ پست الکترونیک ]
    [ مرکز ]
    [ درباره من ]

    » پیوندهای روزانه «
    » ===== دسته بندی یادداشت ها «
    » آرشیو یادداشت ها «
    حدیث

    سیب تم

    » اشتراک در خبرنامه «
     

    دیکشنری آنلاین

    دیکشنری آنلاین


    استخاره آنلاین با قرآن کریم
    

    سفارش تبلیغ
    صبا ویژن

    قالب میهن بلاگ