آداب اسلامی نوروزی
از آداب مهم نوروز طهارت و پاکیزگی است که در اسلام به آن بسیار اهمیت داده است . امام صادق(ع) به معلی بن خنیس تعلیم دادند(( که چون نوروز شود؛ غسل کن و پاکیزه ترین جامه های خویش را بپوش و با بهترین بوهای خوش، خود را خوش بو گردان و در آن روز روزه بدار. پس چون از نماز پیشین و پسین و نافله های آن فارغ شوی ، چهار رکعت نماز بگذار یعنی هر دو رکعت به یک سلام. و در رکعت اول بعد از حمد ده مرتبه سوره ان انزلنا بخوان و در رکعت دوم بعد از حمد ده مرتبه سوره قل یا ایها الکافرین ، در رکعت سوم بعد از حمد ده مرتبه سوره توحید و در رکعت چهارم بعد از حمد ده مرتبه سوره فلق و ناس بخوان و به سجده ی شکر برو.))
شاید خواندن سوره قدر در این نماز اشاره به نزول برکات وخواندن معوذتین اشاره به درخواست رفع انواع بدی ها باشد.
از دیگر اعمال عید نوروز صله رحیم و دیدار با دوستان است که از سوی اسلام و امامان در روایات و احکام اسلامی مورد توجه قرار گرفته است؛ امام باقر(ع) می فرمایند : ارتباط با خویشان، اعمال را پاکیزه می کند، دارایی ها را افزایش و بلاها را دور می کند و مرگ آدمی را به تأخیر می اندازد.
از دیگر اعمال عید نوروز برقراری ارتباط خالصانه با خالق هستی و تقاضای تغییر در رفتار و گفتار و تمام احوال با دعای تحویل سال می باشد. بسم الله الرحمن الرحیم: یا مقلب القلوب و الابصار ، یا مدبر الیل و النّهار ، یا محول الحول و الاحوال ، حَوّل حالنا الی احسن الحال.
فقهای بزرگوار اسلام به پیروی از اخبار و احادیث روزه گرفتن در روز عید نوروز را مستحب پسندیده دانسته اند؛همچنین عموم فقها غسل کردن در نوروز را مستحب و ممدوح شمرده اند.
از دیگر اعمال خواندن و تکرار ذکر یا ذالجلال و الاکرام می باشد.
از اعمال مهم این روز قرائت هفت سین قرآن است که شامل 7 آیه از قرآن می باشد که با واژه ی سلام آغاز می شود که عبارتند از :
سلام علی آل ابراهیم ( سوره صافات آیه 109 )- سلام قولاً من رب الرحیم ( سوره یس آیه 58 )
سلام علی آل یاسین ( سوره صافات آیه 130 )– سلام علی موسی و هارون ( سوره صافات آیه 120)
سلام علی نوح فی العالمین ( سوره صافات آیه 79 )- سلام علیکم طبتم فادخلوها خالدین (سوره زمر آیه 73)
سلام علیکم بما صبرتم ( سوره رعد آیه 24 )
البته برخی از مومنان 7 آیه یاد شده را در قدح چینی نوشته و با آب باران شستشو می دهند و هنگام سال تحویل از آن می نوشند.
واژه عید در اصل از فعل عاد (عود) یعود اشتقاق یافته است. معانى مختلفى براى آن ذکر کردهاند، از جمله: «خوى گرفته»، «هر چه باز آید ،از اندوه و بیمارى و غم و اندیشه و مانند آن » ، « روز فراهم آمدن قوم» ، «هر روز که در آن ، انجمن یا تذکار فضیلت مند یا حادثه بزرگى باشد»، گویند از آن رو به این نام خوانده شده است که هر سال شادى نوینى باز آرد. (1)
ابن منظورچنین می گوید که برخىمعتقدند ، اصل واژه عید از «عادة» است، زیرا آنان (قوم)، بر جمع آمدن در آن روز، عادت کردهاند. (2)
به گفته ازهرى: عید در نزد عرب، زمانى است که در آن شادى ها یا اندوهها، باز مىگردد و تکرار مىشود. ابن اعرابى آن را منحصر به شادىها دانسته است. (4)
واژه عید تنها یک بار در قرآن به کار رفته است :
اللّهُمَّ رَبَّنا اَنزِل عَلَینا مائِدَةَ منَ السَّماء تَکون لنا عیداً لاوَّلنا وآخرنا و آیة ً منک...(سورة مائده / آیه 114) در تفسیر نمونه ذیل این آیه گفته شده است: «عید در لغت،از ماده عود به معنى بازگشت است ، و لذا به روزهایى که مشکلات از قوم و جمعیتى بر طرف مىشود و بازگشت به پیروزیها و راحتىهاى نخستین مىکند عید گفته مىشود، و دراعیاد اسلامى به مناسبت اینکه در پرتو اطاعت یک ماه مبارک رمضان و یا انجام فریضه بزرگ حج، صفا و پاکى فطرى نخستین به روح و جان باز مىگردد و آلودگىهای خلاف فطرت از میان مىرود، عید گفته شده است و از آنجا که روز نزول مائده روز بازگشت به پیروزى و پاکى و ایمان به خدا بوده است حضرت مسیح (ع) آن را عید نامیده و همانطور که در روایات وارد شده ، نزول مائده در روز یکشنبه بود و شاید یکى از علل احترام روز یکشنبه در نظر مسیحیان نیز همین بوده است. اگرچه در روایتى که از على(ع) نقل شده مىخوانیم «و کل یوم لا یعصى الله فیه فهو یوم عید» . هر روز که در آن معصیت خدا نشود روز عید است» نیز اشاره به همین موضوع است، زیرا روز ترک گناه، روز پیروزى و پاکى و بازگشت به فطرت نخستین است.»(3)
در روایات معصومین(ع) نیز بارها به این موضوع اشاره شده است، چنان که گذشت ، امیر المومنین على (ع) فرموده اند هر روزى که در آن معصیت و گناه نشود، روز عید است.
از سوید بن غفله نقل شده است که گفت: در روز عید بر امیر المؤمنین على(ع) وارد شدم و دیدم که نزد او نان گندم و خطیفه (خوراکی ازآرد وشیر)و ملبنة( غذا یا حلوایی که با شیر تهیه می شود )است. پس به آن حضرت عرض کردم روز عید و خطیفه ؟!.
پس از آن حضرت فرمود:"انما هذا عید من غفرله "، این عید کسى است که آمرزیده شده است.(4)
و نیز در یکى از اعیاد، آن حضرت فرمود: «انما هو عید لمن قبل الله صیامه، و شکر قیامه، و کل یوم لا یعصى الله فیه فهو یوم عید»، «امروز تنها عید کسى است که خداوند روزهاش را پذیرفته و عبادتش را سپاس گزارده است ، هر روز که خداوند مورد نافرمانى قرار نگیرد، عید راستین است.»
در روایات اسلامى براى اعیاد، به ویژه اعیاد مذهبى از جمله عید فطر، آداب و رسوم خاصىاز جانب معصومین توصیه شده است.
«زینوا اعیادکم بالتکبیر» عیدهاى خودتان را با تکبیر زینت بخشید.
«زینوا العیدین بالتهلیل و التکبیر و التحمید و التقدیس» عید فطر و قربان را با گفتن ذکر لا اله الا الله، الله اکبر، الحمد لله و سبحان الله، زینت بخشید.
پىنوشتها:
1- دهخدا، ذیل عید، زبیدى تاج العروس،ج 8 ، صص 439- 438
2- ابن منظور، لسان العرب، 3/319
3- تفسیر نمونه، ج 5 ، ص131
4- مجلسى، بحار الانوار، ج40 ،ص 73
این حرفها(نامه) خطاب به مالکاشترِ بزرگوار است و مىبینید که حرفهاى درشت و تلخى هم در آن وجود دارد. حضرت نصیحتهاى خیلى تلخى مىکنند که اگر کسى اینطور ما را نصیحت کند، یکذره به ما برمىخورد. مالکاشتر کسى است که حضرت در فرمان دیگرى او را اینطور معرفى مىکنند: «فانه ممن لا یخاف وهنه»؛ کسى است که گمان سستىِ او نمىرود. «و لا سقطته»؛ کوتاهى در کارها به او گمان برده نمىشود.«ولا بطؤه عما الاسراع الیه احزم»؛ کندىِ او در کارهایى که شتاب مطلوب است، مطلقاً گمان کسى را برنمىانگیزد. «و لا اسراعه الى ما البطء عنه امثل»؛ عجله و شتابزدگى او هم نسبت به کارهایى که آرامش و تأنّى در آن مطلوب است، گمان کسى را برنمىانگیزد. یعنى انسانى است که هم مراقب خود است و هم حکیم و داناست؛ یعنى نه در جایى که باید شتابزدگى نکند، شتابزدگى مىکند؛ نه آن جاهایى که باید با سرعت حرکت کند، کوتاهى مىکند. حضرت در فرمان خود به دو امیر از امراى جیش در صفین، مالکاشتر را اینگونه معرفى مىکنند.و اما آنچه ما از کلمات حضرت در این نامه انتخاب کردیم، چند جمله است: یک جمله این است که حضرت مىفرمایند «و لا تقولن انى مؤمر آمر فاطاع»؛ اینطور نباشد که تو بگویى چون در این کار به من مسؤولیت سپرده شد، من باید دستور بدهم و دیگران از من اطاعت کنند. «لا تقولن» یعنى با تأکید و مبالغه مىگوید مبادا چنین فکرى بکنى و چنین حرفى بزنى. این روحیه که من اینجا چون مسؤولیتى دارم، باید بگویم و دیگران بىچون و چرا حرف من را گوش کنند، «ادغال فى القلب» است؛ دل تو را فاسد مىکند.«و منهکة للدین». منهکه، یعنى ضعیفکنندهى روح دین، دیندارى و ایمان انسان. «و تقرب من الغیر» این حالت، تغییرات ناخواسته را نزدیک مىکند. اعجاب به نفس و غرور و اینکه در مسؤولیتى که من هستم، کسى نباید روى حرف من حرف بزند، از آن چیزهایى است که تغییر را نزدیک مىکند؛ تغییراتى که براى انسان نامطلوب است؛ تغییرات زمانه که آدم نمىخواهد پیش بیاید؛ یعنى مُلک و دولت و اقتدار و توانایى و فرصتهاى خدمت را از انسان مىگیرد.«و لا تقولن انى مؤمر آمر فاطاع»؛ اینطور نباشد که تو بگویى چون در این کار به من مسؤولیت سپرده شد، من باید دستور بدهم و دیگران از من اطاعت کنندیک جملهى دیگر این است که مىفرماید: «انصف اللَّه و انصف الناس من نفسک و من خاصة اهلک و من لک فیه هوى من رعیتک». معناى «انصف الناس من نفسک» در عربى این است که داد مردم را از خودت بگیر. «انصف من نفسک» یعنى داد کسى را از خودت بگیر؛ خودت را در مقابل او محکوم کن؛ از خود به نفع دیگران بازخواست کن. حضرت در اینجا مىگوید: «انصف اللَّه من نفسک»؛ داد خدا را از خود بگیر. معناى این جمله این است که در مقابل خدا کاملاً احساس مسؤولیت بکن و خودت را در قبال تکلیف الهى محکوم کن. اینطور نباشد که خیال کنى آنچه را که بر عهدهات بوده، به تمام و کمال انجام دادهاى؛ نه، همیشه خودت را بدهکار و مدیون بدان. این در مورد خدا. آنوقت «انصف الناس من نفسک»؛ داد مردم را هم از خودت بستان؛ یعنى همیشه در قضاوتهاى خودت مردم را حاکم و طلبگار و محِق بدان و خودت را بدهکار.البته این معنایش این نیست که در موردى هم که ظلم بخصوصى به تو دارد مىشود، باز بگویى حق با من نیست؛ نه، این نگاهِ عمومى است. مردم مطالبات دارند، حرف مىزنند، صدایشان بلند مىشود، گاهى سر آدم داد مىکشند؛ فرض بفرمایید در ادارهیى جمعى مراجعه مىکنند و حرفى مىزنند؛ اولین فکرى که به ذهنت مىرسد، این نباشد که اینها را تحریک کردهاند تا بیایند علیه من - که هیچ تقصیرى ندارم - جنجال کنند؛ نه، اولین فکر این باشد که اینها مطالبهى بحقى دارند؛ من مسؤولم ببینم اینها چه مىگویند.
بنابراین هم داد مردم را از خود بستان، هم «من خاصة اهلک»؛ از کسان نزدیک خودت؛ فرزند، برادر و قوم و خویش. «و من لک فیه هوى من رعیتک»؛ اگر در بین مردم قشر و جماعتى هستند که مورد حمایت خاص تو هستند، از آنها هم داد مردم را بگیر.شما به عنوان یک حاکم، یک رئیس یا یک وزیر، وقتى طرفدار قشرى هستید، قهراً به آن قشر امکاناتى تعلق مىگیرد و آن قشر تمکنى پیدا مىکند که همین امکانِ تطاول آنها بر حقوق مردم را بهوجود مىآورد؛ پس حواستان باشد.یک جملهى دیگر در این فرمانِ بسیار مهم این است که «و لیکن احب الامور الیک اوسطها فىالحق و اعمها فىالعدل و اجمعها لرضى الرعیة». فهرست کارهایى که انسان باید انجام دهد، یک چیز طولانى است و به همهى اینها هم نمىرسد. حضرت مىفرماید: محبوبترین کارى که مىخواهى انتخاب کنى، اولاً «اوسطها فىالحق» یعنى وسطتر باشد. وسط، یعنى میانهى افراط و تفریط؛ نه در آن افراط وجود داشته باشد، نه تفریط. حق هم درست همین است؛ هیچگاه نه در جهت افراط است، نه در جهت تفریط. «اوسطها فىالحق» یعنى بهطور کامل در آن رعایتِ حق بشود؛ یعنى دقیقاً در حد وسط بین افراط و تفریط باشد. ثانیاً «و اعمها فىالعدل» باشد؛ عدالتى که از آن ناشى مىشود، سطح وسیعترى از مردم را فرا بگیرد.گاهى ممکن است کارى عادلانه باشد؛ اما کسانىکه از این عدل سود مىبرند، جماعت محدودى باشند. ممکن است کارى ظلم هم نباشد، کار عادلانه و درستى هم باشد؛ اما دایرهى این کار، محدود باشد. یک وقت نه، انسان دایرهى وسیعى از کار را مورد اهتمام خودش قرار مىدهد و جماعت کثیرى از آن استفاده مىکنند. حضرت مىفرماید این کار پیش تو محبوبتر باشد. محبوبتر بودن هم طبعاً معنایش این است که اگر امر دایر شد بین این کار و یک کار دیگر، این را انتخاب کنى؛ یعنى همان اولویتها و تقدمهایى که ما همیشه مىگوییم رعایت کنید. این، یکى از ملاکهاى اولویتهاست.ثانیاً «و اجمعها لرضى الرعیة»؛ دیگر اینکه کارى که انتخاب مىکنى، رضایت مردم را با خودش داشته باشد. «رعیت» به مردم اطلاق مىشود؛ یعنى کسى که مراعات او لازم است. رعیت چیز بدى نیست. بعضىها خیال مىکنند رعیت فحش است! رعیت یعنى کسى که مراعاتش لازم است؛ یعنى تودهى مردم و عامهى مردم. اصطلاح «ناس» و «رعیت» غالباً به قشر سواد مردم گفته مىشود، نه گروههاى خاص. تکیهى امیرالمؤمنین و پیغمبر و قرآن هم روى همین مجموعههاى عمومى مردم است؛ همینىکه ما عوام مردم مىگوییم؛ یعنى رعیت و تودهى مردم و سواد مردم؛ همین چیزى که خواص خاصِ خرج کنِ امروز با طرح آن در مسائل سیاسى و اجتماعى مخالفند و اسمش تودهگرایى و پوپولیسم است.اینکه جماعت و حزب و گروه و دستهى خاصى را انتخاب کنید و اینها بشوند محور تصمیمگیرى و محور کار و طبعاً محور خیرات، خیلى خوشخیالى است؛ اینکه آدم خیال کند جماعت خاصى محور تصمیمگیرىاند، کارها را آنها مىکنند، انتصابها را آنها مىکنند؛ اما وقتى نوبت تقسیم غنایم مىشود، خودشان را زاهدانه کنار مىکشند و مىگویند نخیر، بروید بدهید به مردم، دیدیم و تجربه کردیم که اینطورى نیست؛ منطقاً هم اینگونه نیست. لذاست که در منطق علوى، نگاه و توجه به عامهى مردم است. گروههاى خاص و قشرهاى خاص و جماعتهایى که اسم خاص و عنوان خاصى پیدا مىکنند و براى خودشان تشخص خاصى بهدست مىآورند، مورد اعتبار نیستند؛ نه اینکه باید به اینها ظلم شود؛ نه، اینها هم مثل بقیهى مردم تشخصى ندارند؛ از نظر اسلام تعینى ندارند؛ لذا مىگوید: «و اجمعها لرضى الرعیة»؛ باید رضایت عامهى مردم جلب شود.«فان سخط العامة یجحف برضى الخاصة»؛ ملاک و مناط و معیار و میزان کار، رضایت و عدم رضایت عامهى مردم استبعد حضرت استدلالى دارد که خیلى عجیب و جالب است. مىفرماید: «فان سخط العامة یجحف برضى الخاصة»؛ ملاک و مناط و معیار و میزان کار، رضایت و عدم رضایت عامهى مردم است. چرا؟ چون اگر عامهى مردم نارضایى داشته باشند، رضایت و خشنودى گروههاى خاص از تو بکلى پامال مىشود و از بین مىرود. اى بسا جماعتى به اسم روشنفکر و نخبگان سیاسى، طرفدار حکومت و حاکمى هستند، اما عامهى مردم ناراضىاند؛ این نارضایىِ عمومىِ مردم، خشنودى و رضایت آن جماعت ویژه را لگدمال مىکند و از بین مىبرد؛ کمااینکه دیدیم همین کار را کردند.
عکس این هم صادق است؛ «و انّ سخط الخاصة یغتفر مع رضى العامة»؛ اما اگر مردم را راضى کردى و رضایت عمومى را به دست آوردى، سَخَط و ناخشنودى گروههاى خاص قابل بخشش است؛ یعنى خیلى اهمیتى ندارد و خیلى تأثیرى نمىگذارد؛ بنابراین بروید سراغ راضى کردن عموم مردم. آن وقت حضرت نگاه حکیمانهیى دارد.ما هم در همین مدتهایى که دستمان توى کار بوده، این را واقعاً دیدیم، لمس کردیم. «و لیس احد من الرعیة اثقل على الوالى مؤونة فى الرخاء، و اقل معونة له فى البلاء، و اکره للانصاف، و اسأل بالالحاف، و اقل شکوا عند الاعطاء، و ابطا عذرا عند المنع، و اضعف صبرا عند ملمات الدهر من اهل الخاصة»؛ گروههاى خاص در همهجا مایهى اذیتند؛ اولاً در وقت رخاء و آسایش و فراوانى، مؤونهشان بر والى از همه بیشتر است؛ توقعاتشان زیاد است؛ فلان چیز را به ما بدهید، فلان امکان را به ما بدهید.هنگام آسایش و راحتى کشور و دولت، که امنیت است و جنگى نیست و مشکلى نیست، بیشترین هزینه را بر حکومت غالباً همین گروههاى خاص دارند.ما روى ضعف خودمان مىگوییم غالباً، اما حضرت نه، بهطور مطلق حکم کلى صادر مىکنند: «و اقلّ معونة له فى البلاء»؛ در سختىها کمترین مقدارِ کمک را اینها مىکنند.مثلاً اگر جنگى پیش مىآید، ناامنىیى پیش مىآید، دشمنى حمله مىکند، از این گروههاى خاص هیچ خبرى نیست؛ کمتر در میدان هستند. «و اکره للانصاف»؛ از همه نسبت به انصاف، ناخشنودتر و کارهترند؛ از انصاف و عدل و مساوات، بیشتر از همه، اینها بدشان مىآید. «و اسأل بالالحاف»؛ از همه مصرتر در درخواست، اینهایند. البته مردم معمولى هم نامه مىنویسند و چیزى را درخواست مىکنند؛ یکوقت انسان امکان دارد، اجابت مىکند؛ یک وقت هم اجابت نمىکند؛ دیگر دفعهى دوم و سومى ندارد. اما گروههاى خاص - اینهایى که جزو ویژهخواران سیاسى و اقتصادىاند - اگر چیزى مىخواهند، مثل کنه مىچسبند. الحاف، یعنى الحاح و اصرار. ول نمىکنند تا بالاخره یک چیزى بکنند و ببرند.«و اقل شکرا عنه الاعطاء»؛ وقتى به آنها چیزى مىدهى، کمترین سپاس را مىگزارند؛ کأنه حقى بوده و باید به آنها مىرسیده؛ هیچ شکرگزارى ندارند. مردم عادى و معمولى نه؛ اگر در فلان گوشهى محروم مملکت، شما مدرسهى کوچکى مىسازید، دعا مىکنند، محبت مىکنند، شکرگزارى مىکنند. در مقابل، اگر بهترین امکانات را هم به آن افراد بدهید، کمسپاسترین هستند.«و ابطأ عذراً عند المنع»؛ وقتى انسان چیزى به آنها نمىدهد، اگر عذرى هم داشته باشد، اینها عذر را قبول نمىکنند. «و اضعف صبراً عند ملمات الدهر»؛ وقتى مشکلات زمانه پیش مىآید، اینها از همه کم صبرترند. اگر بلاى طبیعى یا بلایاى اجتماعى پیش بیاید، از همه کم صبرتر و نقزنتر اینهایند؛ بىصبرى نشان مىدهند و هى پا به زمین مىکوبند. «و انّما عماد الدّین و جماع المسلمین و العدة للاعداء العامة من الامة»؛ پایهى دین، تودهى مردمند. این جمله را امیرالمؤمنین دارد مىگوید. این اگر پوپولیسم هم هست، پوپولیسمِ علوى است؛ مورد احترام و تقدیس ماست. «والعدة للاعداء»؛ در مقابلِ دشمن، عُده و امکان و استعداد عبارتند از همین عامه. «فلیکن صغوک لهم و میلک معهم»؛ میل و گرایش عمومىات به طرف عامه باشد.
البته نامهى حضرت خیلى مفصل است؛ لابد آن را دیدهاید؛ سالهاست که مرتب به زبان ماها و شماها تکرار مىشود.یک جملهى دیگر از این نامهى مبارک این است: «ثم انظر فى امور عمّالک»؛ کارها و امور کارگزاران خودت را مورد توجه قرار بده. اول، انتخاب کارگزاران است؛ «فاستعملهم اختباراً»؛ با آزمایش آنها را انتخاب کن؛ یعنى نگاه کن ببین چه کسى شایستهتر است. همین شایستهسالارىیى که امروز بر زبان ماها تکرار مىشود، به معناى واقعى کلمه باید مورد توجه باشد. امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) هم در اینجا به آن سفارش مىکنند. «و لا تولهم محاباة و اثرة»؛ نه از روى دوستى و رفاقت کسى را انتخاب کن، که ملاکها را در او رعایت نکنى - فقط چون رفیق ماست، انتخابش مىکنیم - نه از روى استبداد و خودکامگى؛ انسان بگوید مىخواهم این فرد باشد؛ بدون اینکه ملاک و معیارى را رعایت کند یا با اهل فکر و نظر مشورت کند.بعد خصوصیات این افراد را ذکر مىکند: اهل تجربه باشند، اهل حیا باشند و ...؛ بعد مىرسد به اینجا که «ثم اسبغ علیهم الارزاق»؛ وقتى کارگزار خوبى را انتخاب کردى، زندگىاش را تأمین کن. من همیشه به مدیران مىگویم، در گذشته هم گفتهام، ؛ دائم مأموران و منتخبان خودتان را زیر نظر داشته باشید؛ دائم نگاه کنید و از اینها غافل نشوید. دیدهاید که نگهبانها در شب نورافکنهایى را دائم مىچرخانند و گوشهها را نگاه مىکنند؛ شما هم همینطور باید بهطور دائم امور را زیر نظر داشته باشید و نگاه کنید؛ بنابراین از کار کارگزارانتان غفلت نکنید. «ثم تفقد اعمالهم»؛ یعنى از کارهاى اینها جستجو کن، ببین کار انجام مىدهند یا نه؛ درست انجام مىدهند یا نه؛ آیا تخلفى در کارهایشان وجود دارد یا خیر. «و ابعث العیون من اهل الصدق و الوفاء علیهم»؛ کسانى را که چشم و گوش تو هستند، بگمار تا کارهاى اینها را نگاه کنند. «فأن تعاهدک فىالسّر لامورهم حدوة لهم على استعمال الامانة و الرفق بالرعیة»؛ این موجب مىشود که اینها بتوانند امانت را بیشتر حفظ کنند.
بعد مىفرمایند: «فانّ احد منهم بسط یده الى خیانة اجتمعت بها علیه عندک اخبار عیونک»؛ اگر ثابت شد که کسى خیانت کرده - نه اینکه تا گزارشى رسید، فوراً به آن ترتیب اثر بدهید؛ نه، همه متفق باشند؛ یعنى معلوم باشد و گزارشهاى متواتر و مسلّمى برسد که این شخص خیانت کرده - آنوقت «اکتفیت بذلک شاهداً فبسطت علیه العقوبة فى بدنه و اخذته بما اصاب من عمله»؛ دیگر باید مجازات شود. البته مجازات انواع و اقسامى دارد، شکلهاى گوناگونى دارد، اقتضائات گوناگونى دارد؛ هر طور که اقتضاى مجازات است، عمل شود.
چون نامه مفصل است، مجبوریم انتخاب کنیم. آن جاهایى که به نظرم براى ما لازمتر است، آنها را انتخاب کردهام. مىفرماید «و ایاک و الاعجاب بنفسک و الثقة بما یعجبک منها»؛ برحذر باش از اینکه خودشگفتى به سراغ تو بیاید. اعجاب به نفس، یعنى خودشگفتى؛ اینکه انسان از خودش خوشش بیاید. حضرت مىگویند مواظب باش در این دام نیفتى. انسان گاهى در خودش امتیازاتى مشاهده مىکند - فهم خوبى دارد، قدرت بدنى خوبى دارد، قدرت ذهنى خوبى دارد، اطلاعات وسیعى دارد، بیان ویژهیى دارد، صداى خوشى دارد، جمالى دارد - به مجرد اینکه دیدید نسبت به خودتان حالت خودشیفتگى وجود دارد - که معنایش این است که با دیدن این امتیازات، عیوب را در کنارش نمىبینید - بدانید که این خطر است؛ این همان چیزى است که مىفرمایند برحذر باش. ممکن است شما بگویید من این امتیاز را در خودم مىبینم، حالا چه کار کنم؟ بالاخره من مثلاً در میان این همه جمعیت شاگرد اول فلان دورهى تحصیلى شدهام یا در فلان کار اساسى امتیاز برجستهیى به دست آوردهام؛ چه کار کنم؟ این امتیاز را نبینم؟
نه، این امتیاز را ببینید؛ اما آن نقضها و عیبها و کمبودها و نقاط بسیار منفىیى هم که در خودتان هست، در کنارش ببینید. آنچه انسان را شیفتهى خودش مىکند، جمعبندى انسان است. ما نقاط خوب خود را مىبینیم، اما نقاط نفرتانگیز و بد و زشت را مشاهده نمىکنیم؛ لذا جمعبندى ما مىشود جمعبندىِ انسانى که شیفتهى خودش هست؛ این اشکال دارد. بنابراین ما باید ضعفها را هم در کنار نقاط قوت ببینیم. «و ایاک و الاعجاب بنفسک و الثقة بما یعجبک منها»؛ به آن چیزى که در وجود تو هست و تو را شیفتهى خودت مىکند، اعتماد نکن؛ یعنى حتماً باور نکن که این نقطهى امتیاز در تو وجود دارد. گاهى انسان خیال مىکند نقطهى برجستهیى در او وجود دارد؛ در صورتى که تصور و توهم است؛ چون خودش را با آدم سطح پایینى مقایسه کرده، و به خودش نمره داده؛ در حالى که اگر با افراد دیگرى مقایسه مىشد، اصلاً نمرهى خوبى نمىگرفت. بنابراین خیلى هم اطمینان نکن به آنچه در خود مىبینى.
«وحب الاطراء»؛ از علاقهى به ستایش شدن از طرف دیگران بر حذر باش. «فأن ذلک من اوثق فرص الشیطان فى نفسه لیمحق ما یکون من احسان المحسنین»؛ این که انسان دوست داشته باشد او را ستایش کنند، از بهترین فرصتهاى شیطان است که از آن بهره مىبرد؛ مىآید احسان محسنین را از بین مىبرد؛ یعنى آن نیکوکارىها و زیبایىها و آرایشهاى معنوى و روحى را از شما سلب مىکند.
«و الخلف یوجب المقت عنداللَّه و النّاس»؛ خلف وعده موجب مىشود انسان، هم از چشم مردم بیفتد و هم از نظر خداى متعال
دنبال این، باز فقرهى مهم دیگرى است که مىفرمایند: «ایّاک و المنّ على رعیتک باحسانک»؛ سر مردم منت نگذارید و بگویید ما این کارها را براى شماها کردهایم. وظیفه بوده، انجام دادهاید. اگر انجام داده باشید، وظیفهتان را انجام دادهاید؛ منتى سر مردم نگذارید. «او التزیّد فیما کان من فعلک»؛ کارهایى را که انجام دادهاید، بزرگنمایى نکنید. گاهى انسان کارى را انجام مىدهد، بعد در ستایش آن کار خیلى مبالغه مىکند؛ چندین برابرِ آنچه حقیقت کار است. «او ان تعدّهم فتتبع موعدک بخلفک»؛ خلف وعده هم با مردم نکنید. آنچه به مردم وعده مىدهید، اصرار داشته باشید که آن را انجام دهید؛ یعنى خودتان را گردنگیر آن وعده بدانید. اینطور نباشد که بگوییم نشد که نشد؛ چه کار کنیم؛ نه، اصرار کنید. البته یک وقت انسان به اضطرار برخورد مىکند، آن بحث دیگرى است؛ اما تا آنجایى که توان و قدرت در شما هست، تلاش کنید وعدهیى را که به مردم دادید، عمل کنید و منت هم نگذارید. «فانّ المنّ یبطل الاحسان و التّزیّد یذهب بنور الحق»؛ منت، احسان را باطل مىکند و بزرگنمایى نور حق را از بین مىبرد.
«و الخلف یوجب المقت عنداللَّه و النّاس»؛ خلف وعده موجب مىشود انسان، هم از چشم مردم بیفتد و هم از نظر خداى متعال. «و ایّاک و العجلة بالامور قبل اوانها»؛ در کارها پیش از موعد عجله نکنید و شتابزدگى به خرج ندهید. امیرالمؤمنین در خطبهى دیگرى، عجله کردن و پیش از موعد کار را انجام دادن، تشبیه مىکنند به چیدن میوه قبل از رسیدن خودش. مىفرمایند کسى که میوه را قبل از اوان چیدنش مىچیند، مثل کسى است که براى دیگران زراعت کرده؛ یعنى خودش هیچ سودى نمىبرد.
شما اگر در زمینى که مال دیگرى است، تخمى بپاشید، سودش را او مىبرد؛ شما هیچ سودى نمىبرید. بذرى که داخل ملک خودتان مىکارید و نهالى که آنجا مىنشانید و زحمتش را مىکشید، اگر میوه هم داد، لیکن میوه را قبل از آنکه برسد و قابل استفاده بشود، چیدید؛ در واقع همهى زحمات خودتان را به هدر دادهاید. عجله و قبل از اوان به کارى دست زدن را حضرت در آن بیان مطرح مىکنند.
اینجا هم که مىفرمایند عجله نکن، «او التّسقط فیها عند امکانها»؛ تسقط هم نکن. تسقط، یعنى اهمال و کوتاهى کردن و کار را به تعویق انداختن. پس عجله و اهمال کارى هم ممنوع. «او اللجاجة فیها اذا تنکّرت»؛ وقتى معلوم شد کار غلط است، روى آن پافشارى و لجاجت نکن؛ مثلاً ما ایدهیى را مطرح کردیم و استدلال کردیم و دنبالش هم رفتیم و زحمت هم کشیدیم، اما کسانى مخالفت کردند و ما هم گفتیم نه و پیش رفتیم؛ حالا رسیدیم به جایى که دیگر واضح شد غلط است؛ اینجا حرفتان را پس بگیرید؛ هیچ اشکالى ندارد. پس لجاجت به خرج ندهید؛ اگر «اذا تنکّرت»؛ وقتى منکر بودن آن واضح شد. «او الوهن عنها اذا استوضحت»؛ آنجایى که معلوم شد لازم است این کار انجام بگیرد، انسان نباید کوتاهى کند.
سوال:
انسان بخیل در تمام امور و تصمیم گیری ها تنگ نظر و کوتاه بین است و این را به وضوح می توان مشاهده نمود. و انسان وسیع در تمام شئون وسعت دید دارد . چنین حالتی صرفا نمی تواند محصول آموزش باشد! پس براستی ریشه ی این ویژگی در کجاست؟ از آنجا که در روابط انسانی سعه ی وجود داشتن به مراتب بیش از سایر کمالات دارای نقش است لازم است عمیقا به آن نگریست.
پاسخ:
الف. فمن یُرِدِ اللهُ اَن یهدیَهُ یشرَح صدرَهُ للاِسلام(انعام/ 125)
کلمه ی " شرح" بمعنی بسط و وسعت دادن است. و شرح صدر بمعنای وسعت یافتن و ظرفیت داشتن قلب در پذیرش معارف و حقایق می باشد. توسعه یافتن قلب یا سینه ی آدمی امری است دوسویه؛ به این معنا که از طرفی توسعه یافتن و یا تنگی ظرفیت انسان امری است در دست پروردگار و به اراده ی او است. و از سوی دیگر نظام هستی قانون مند است و هر پدیده ای بدنبال علت تحقق می یابد. بنابراین نیت ها و همت ها است که زمینه ساز تحقق اراده ی الهی در رشد و توسعه ی روح و جان آدمی است و کسی بدون تلاش و عمل, به درک بالا و سعه ی روح دست نمی یابد.
عمل صالح و اعتقادات صحیح ریشه در قلبی دارد که به خواست پروردگار وسعت یافته و در برابر قبول اسلام در اعتقاد و عمل تسلیم و خاضع است. بی شک پذیرش سخن حق و تاثیر پذیری از حق نیاز به بینایی و بصیرت دل دارد و در غیر این صورت کوری و بی بصری انسان را به وادی گمراهی و مخالفت با حق می کشاند که به تعبیر قرآن کریم همان حالت ضَیق و تنگی سینه است: وَ مَن یُرِد اَن یُضِلُّهُ یَجعَل صَدرَهُ ضیِّقاً حرجا. (انعام / 125)
بنابراین سعه و توسعه ی قلب و همچنین ضیق و تنگی قلب کار خداوند و صنع اوست. و گرایش به سمت ایمان و درک حلاوت آن و یا بالعکس منوط به این دو حالت است.
ب. اِنَّ اللهَ عزَّوَجل لَیَتَعاهَد المومنَ بِالبلاء کما یَتَعاهَدُ الرَّجُلُ اَهلَه بِالهَدیة مِنَ الغَیبَة
خداوند یاد می کند و مورد نوازش قرار می دهد بنده ی مومن را به وسیله ی فرستادن یک سختی و مشکل, همانطور که یک مرد در وقثی که در مسافرت است با فرستادن یک هدیه خاندان خود را یاد می کند و مورد محبت قرا می دهد.( کافی – ج 2 ص 255)
به حکم قانون و ناموس خلقت, بسیاری از کمالات جز با مواجه شدن انسان با سختی ها و گرفتاریها و جز در میدان مبارزه و پنجه نرم کردن با حوادث حاصل نمی شود. هر انسانی معدنی است از گوهرهای مخفی که پوشیده است و این سختی ها و مشکلات است که خاک را کنار زده و گوهر را نمایان می سازد.
از نگاه استاد شهید مطهری سختی ها و ابتلائات اثر تکمیل کردن, تبدیل کردن و عوض کردن دارند.همچون فلزی که به کیمیا تبدیل شود؛ سختی ها سازنده هستند و از ضعیف, قوی و از پست, عالی و از خام, پخته به وجود می آورند.
خاصیت تصفیه و خالص کردن دارند.
زنگارهای وجود را می زدایند؛
تحریک و تهییج می کنند؛ هوشیاری و حساسیت ایجاد می کنند
و ضعف و سستی را از بین می برند. ( بیست گفتار- ص 147)
انسانهای قابل و مستعد از سختی ها نهایت بهره برداری را دارند.
جای تعجب دارد آن فرهنگ اشتباه رایج در میان بسیاری از پدران و مادران که تمام تلاش و توان خود را بکار می گیرند تا فرزند را از هر نوع سختی و رنج دور سازند و موجودی نازپرورده تربیت نمایند که هیچ دستی بر آتش ننهاده و دردی را حس نکرده است. آیا چنین انسان درد نکشیده ای می تواند دردمند جامعه ی خویش باشد! آنها که از کار و زحمت پرهیز دارند موجوداتی ضعیف خواهند بود. چرا که شکفتن و وسعت یافت در گرو شداید و سختی ها است.
پ. وجود انسان می تواند همچون چشمه باشد که جاری می شود و در مسیر خود همه را سیراب می نماید؛ همانگونه که سنگ شکافته می شود و آب از قلب سنگ جاری می شود .
و البته که سنگ تا نشکند آب از درون آن نمی جوشد؛ پس برای آدمی نیز, شکستن لازم است.
بنابراین یکی از راه های وسعت یافتن, شکستن خویش است. و هر خردمندی می داند که خود را شکستن با خوار نمودن صد البته متفاوت است.
ت. بسیار شنیدیم که : اهل بیت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله کریم اند.
کریم کسی است که با قدرت است اما عفو می کند, به وعده ای که داده است عمل می کند و اهل وفا است, و هر گاه چیزی را ببخشد تا آخرین مرحله ی بخشش پیش می رود.برای کریم مهم نیست که چه مقدار و یا به چه کسی می بخشد.اگر نیازمند به دیگری متوسل شد این فرد خوشحال نیست, بلکه دوست دارد همه ی نیازمندان به او مراجعه کنند. اگر سخت گیری کرد زود صرف نظر می کند و آن را که به او پناه آورده ضایع نمی کند.(شرح نهج البلاغه- ابن میثم ج 3 ص 181)هر کس این صفات را دارا باشد کریم است و کریم مطلق خداوند متعال است و اهل بیت مظهر تام صفت پروردگارند. اهل بیت اگر چیزی را به کسی بخشیدند پس نمی گیرند مگر آنکه خود فرد رها کند.
پس کسی هم که به مبادی کرم و سخاوت وصل شد کریم و وسیع خواهد شد. و وسیع ترین چشمه ی هستی , " فاطمه " است سلام الله علیها. که قرآن کریم وجود پرفیض حضرتش را کوثر خواند و ساقی این کوثر عظیم, امیرمومنان است. آنکس که فاطمه ( سلام الله علیها ) را می جوید باید که امیرمومنان را بیابد.
اهمیت انتخابات از نگاه رهبری
انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی از اهمیت ویژه و خاصی برخوردار است چرا که این انتخابات اولین حضور مردم پای صندوق های رای پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری است.از سوی دیگر
علیرغم انتقاداتی که نسبت به نظریه مردم سالاری وجود دارد نظام جمهوری اسلامی طی سه دهه گذشته با برگزاری تقریبا 30 انتخابات نشان داده است به میزان بودن رای ملت اعتقاد و التزام عملی دارد . در مردم سالاری دینی مردم در برابر حکومت اسلامی مسئول هستند و اساسا مشارکت سیاسی آنها در ذیل دستورات دینی جای
میگیرد و همین امر نیز باعث شده است تا حکومت راه را برای اعمال تاثیر حداکثری نظرات سیاسی مردم در عرصه حکومتداری فراهم آورد. در حالی که نظام های سیاسی به اصطلاح دموکراتیک غربی آرای مردمی را در چارچوب نهادها و احزاب تحت سلطه خود گرفته اند و حکومت مردم در چنبره علایق سرمایه داری به فراموشی سپرده شده است در نظام مردم سالاری دینی آرای سیاسی مردم در اصلی ترین مناسب و جایگاه های تصمیم گیری سیاسی تاثیر حقیقی دارد. از این روست که می توان انتخابات را شاخصه اصیل مردم سالاری دینی دانست که به هیچ نحو نمی توان آن را با مصلحت سنجی برخی تحدید کرد .انتخابات مجلس شورای اسلامی نیز در حقیقت تجلی گاه حضور مردم برای نظارت بر حکومت است. قوه تقنینی در نظام جمهوری اسلامی جایگاهی در راس امور دارد و همین امر اهمیت انتخابات مجلس را صد چندان می کند و می توان گفت تمام تلاشهای سیاسی باید در ابتدا به دنبال دستیابی به یک مشارکت سیاسی حداکثری و شاداب باشند.در ذیل بخشی از بیانات مقام معظم رهبری در خصوص اهمیت انتخابات را باهم مرور می کنیم:
مجلس؛ مظهر اراده مردم
مجلس شورای اسلامی، یک مرکز اساسی و تعیینکننده برای انقلاب است. همه سر رشتههای امور، به مجلس شورای اسلامی بر میگردد. مجلس، مظهر حضور و اراده مردم در صحنههای گوناگون سیاسی و اقتصادی است. اگر مردم چیزی را در زمینههای اقتصادی یا سیاسی بخواهند که بشود یا نشود و چیزهایی را بخواهند که به سرنوشت کشور ارتباطی پیدا میکند، باید اراده خویش را از حنجره و زبان نماینده خود بیرون بدهند و به صورت قانون درآورند و این قانون در سطح کشور عمل بشود. این، تأثیر مردم در قانونگذاری است.
(بیانات مقام معظم رهبری در دیدار خانوادههای شهدا و ایثارگران و دستاندرکاران برگزاری انتخابات 22/9/68)
حضور در انتخابات؛ زره پولادین در مقابل مستکبران
حضور در انتخابات یکی از مستحکمترین وسیلههایی است که این ملت میتواند آن را مثل یک زره پولادین در مقابل خود و در مقابل حمله دشمنان و سوءنیت و
بددلیِ مستکبران و دخالتکنندگان نگه دارد. انتخابات بسیار مهم است.
بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اقشار مختلف مردم قم در آستانه سالروز قیام
19 دی 10/11/82)
نمونه عظمت نظام اسلامی
ملتهای دیگر به انتخابات ما نگاه میکنند.
من مطمئنم که این انتخابات برای ملتهای دیگر هم یک نشانهای است. برای همین هم هست که دستگاههای خبیث استکبار، از آمریکا و انگلیس و صهیونیستها و دیگران، دارند مرتباً تلاش میکنند که این انتخابات را به یک جوری خراب کنند، مخدوش کنند. کشورهای دیگر نگاه میکنند ببینند این پیشکسوت انتخاباتی و انقلابی - که ملت ایران است - چه کار خواهد کرد. ملت ایران در این زمینه، جزء پیشکسوتهاست. ملتهای دیگر نگاه میکنند ببینند انتخابات در ایران به کجا خواهد رسید. استکبار دوست دارد که انتخابات در کشور ما آنچنان بشود که ملتها را مأیوس کند.(بیانات مقام معظم رهبری در دیدار مردم قم به مناسبت سالروز 19دی 19/10/90)
مجلس صالح میتواند اثر بگذارد
یک مجلس صالح و سالم و قوی میتواند بر عملکرد همه دستگاههای کشور اثر بگذارد؛ بر عملکرد دولت، بر عملکرد قوه قضائیه، حتی بر عملکرد نیروهای مسلح میتواند اثر بگذارد. مجلس قوی، مجلس صالح، مجلس سالم، یک چنین وضعی دارد. خب، این مجلس را کی میتواند تشکیل بدهد، جز مردم؟ دشمن این را نمیخواهد.
بیانات مقام معظم رهبری درخطبههای نماز جمعه تهران 14/11/90)